کد خبر:
102745
تاریخ انتشار: 30 فروردین 1394 - 18:02
نوام چامسكي، يكي از چهرههاي مطرح دنياي روشنفكري، نويسندهيي پركار و به گفته خودش آنارشيست است. به نظر نميرسد از فعاليتهاي نوام چامسكي در ۸۶سالگي چيزي كاسته شده باشد. او هنوز در خط مقدم مبارزه با تمام بيعدالتيهايي است كه غرب در آن نقش دارد. در اين برنامه گفتوگوي جهاني به دفتر كار نوام چامسكي در موسسه تكنولوژي ماساچوست (امايتي) در ايالات متحده امريكا آمدهايم تا درباره بحرانهاي امروز جهان با او گفتوگو كنيم.
بسيار متشكرم كه با ما هستيد. جهان در سال ۲۰۱۵ جاي بسيار آشفتهيي به نظر ميرسد اما در نگاهي كلي، آيا شما درباره وضعيت كلي جهان امروز خوشبين هستيد يا بدبين؟
در صحنه جهاني ما به سرعت به سمت پرتگاه ميرويم و مصمم هستيم كه در آن سقوط كنيم. اين مسير بهشدت چشمانداز زندگي و بقاي مناسب و معقول را به خطر افكنده است.
چه پرتگاهي؟
در واقع دو پرتگاه. يكي فاجعه زيستمحيطي كه قريبالوقوع است و ما زمان زيادي براي مقابله با آن نداريم و در حال حاضر در حال حركت در مسير اشتباهي هستيم و ديگري كه حدود ۷۰سال سابقه دارد، تهديد جنگ هستهيي است كه در واقع شاهد افزايش تهديد آن هستيم. اگر به پرونده اين موضوع نگاه كنيد، بايد بگويم واقعا معجزه است كه تاكنون جان سالم به در بردهايم.
به مساله زيستمحيطي بپردازيم، مخاطبان رسانههاي اجتماعي – مجازيمان سوالات زيادي از شما پرسيدهاند. يكي از مخاطبان ما پرسيده: وقتي به مسايل زيستمحيطي نگاه ميكنيد و خصوصا وقتي از چشم يك فيلسوف به موضوع مينگريد، درباره تغييرات آب و هوايي يا تغييرات اقليمي چه فكر ميكنيد؟
گونه انساني حدود ۱۰۰هزار سال است كه روي زمين زندگي ميكند و اكنون و در اين عصر به لحظهيي منحصربهفرد در تاريخ حياتش رسيده است. اينگونه، اكنون در موقعيتي است كه به زودي، تا چند نسل آينده، تصميمش را خواهد گرفت، كه آيا تجربه زندگي بهاصطلاح هوشمند استمرار يابد يا تصميم به نابودي آن ميگيرد. منظورم اين است كه اكثريت دانشمندان آگاهند كه اگر نوههاي ما بخواهند زندگي معقولي داشته باشند، بخش اعظم سوختهاي فسيلي را بايد دستنخورده در دل زمين باقي بگذاريم. اما ساختارهاي نهادي جامعه ما بهشدت فشار ميآورند تا آخرين قطره اين سوختها را استخراج كنيم. اثرات و عواقب انساني و اثرات پيشبينيشده تغييرات آب و هوايي در آينده نهچندان دور، فاجعهبار است و ما در مسابقهيي شركت داريم كه در انتها به پرتگاه ميرسد.
دقيقا چه كشورهايي؟
ايالات متحده امريكا و اسراييل. دو كشور هستهيي مهم در جهان. از نظر من دليلي وجود دارد كه در نظرسنجي بينالمللي كه توسط آژانسهاي نظرسنجي امريكا انجام شده، مردم اكثريت كشورها، ايالات متحده را به عنوان بزرگترين خطر براي صلح جهان در نظر گرفتهاند. هيچ كشور در اين نظرسنجيها و از نظر اين تهديد، همپايه امريكا نيست و جالب است كه رسانههاي امريكا حاضر به انتشار اين نظرسنجيها نيستند اما اين مساله باعث فراموشي آن نميشود.
شما نقش خيلي مهمي براي باراك اوباما رييسجمهوري امريكا قايل نيستيد. اما اين معامله و توافق باعث نشده كه شما نظرتان درباره او مساعدتر شود؟ به نظر ميرسد كه او در تلاش براي كاهش خطر جنگ هستهيي است؟
در واقع او در اين مسير تلاش نميكند. او به تازگي يك برنامه تريليون دلاري براي نوسازي سيستم سلاحهاي هستهيي امريكا به راه انداخته كه به معناي گسترش سلاحهاي اتمي است. اين يكي از دلايلي است كه چرا ساعت نمادين روز قيامت كه ابتكار مجله دانشمندان اتمي است، فقط در چند هفته گذشته، دو دقيقه به جلو برده شد و به نيمه شب نزديكتر شد. نيمهشب نماد پايان جهان است و اكنون ما تنها سهدقيقه با نيمهشب فاصله داريم. اكنون ما نسبت به 30سال پيش به وقوع فاجعه نزديكتريم. حتي از زماني كه ريگان سر كار بود و هراس زيادي از جنگ وجود داشت.
در ارتباط با موضوع ايران، شما به امريكا و اسراييل اشاره كرديد اما اكنون بنيامين نتانياهو نخستوزير اسراييل آشكارا ميخواهد كه توافق با ايران صورت نگيرد.
جالب است. بايد پرسيد چرا.
چرا؟
ما ميدانيم چرا. هزينههاي نظامي ايران حتي در مقايسه با استانداردهاي منطقه بسيار پايين است، چه رسد كه اين هزينهها را با ايالات متحده امريكا مقايسه كنيم. دكترين استراتژيك ايران دفاعي است و طوري طراحي شده كه حملات درازمدت را دفع كند و اينجاست كه ديپلماسي آغاز ميشود. ايالات متحده و اسراييل، دو دولت سركش، نميخواهند يك عامل بازدارنده را تحمل كنند. هيچ تحليلگر استراتژيكي كه مغزش كار كند فكر نميكند كه ايران هرگز بخواهد از سلاح هستهيي استفاده كند.
فقط يك سوال ديگر در ارتباط با اين موضوع ميپرسم كه يكي از مخاطبانمان مطرح كرده. او پرسيده است: آيا به نظر شما امريكا دست به توافقي خواهد زد كه در وهله اول براي اسراييل خطرناك باشد؟
ايالات متحده به طور دايم دست به اقداماتي ميزند كه شديدا براي اسراييل خطرناك است و آن اقدامات حمايت از سياستهاي اسراييل است.
در ۴۰سال گذشته بزرگترين تهديد براي اسراييل، سياستهاي خودش بوده است. اگر به ۴۰سال گذشته نگاه كنيد، يعني ۱۹۷۰، اسراييل يكي از محترمترين و مورد تحسينبرانگيزترين كشورها در جهان بود. نگرش بسيار مطلوبي به اسراييل وجود داشت. اما حالا، اسراييل يكي از نامحبوبترين و مخوفترين كشورها در جهان است. در ابتداي دهه ۷۰ ميلادي، اسراييل تصميمي گرفت. آنها ميتوانستند انتخاب كنند و تصميمي كه ترجيح دادند بگيرند گسترش امنيت اسراييل بود كه اين تصميم با خودش عواقب خطرناكي به همراه آورد.
عواقبي كه در آن زمان واضح و آشكار بود و من و ديگران درباره آن نوشتيم كه اگر شما سياست گسترش امنيت را اجرا كنيد اين سياست منجر به انحطاط داخلي، خشم، مخالفت، انزوا و احتمالا نابودي كامل اسراييل ميشود. ايالات متحده با حمايت از اين سياستها، به تهديداتي كه اسراييل با آنها مواجه است، ميافزايد.
موضوع ديگري كه ميخواهم مطرح كردم، تروريسم است. بهخاطر اينكه تروريسم واقعا آفتي جهاني است و برخي از مردم و فكر ميكنم ازجمله شما ميگويند كه اين مساله مقاومتي در برابر سياستهاي ايالات متحده در سراسر جهان است. مسووليت امريكا و متحدانش در ارتباط با آنچه امروزه در سراسر جهان شاهدش هستيم، چيست؟
به ياد داشته باشيد كه بدترين كمپين تروريستي در جهان در واشنگتن سازماندهي شده است و آن كمپين ترور و كشتار جهاني است. تاكنون هرگز چنين كمپين تروريستي در اين مقياس وجود نداشته است.
منظورتان از كمپين ترور جهاني چيست؟
منظورم، كمپين هواپيماهاي بدون سرنشين است. در بخش بزرگي از جهان، ايالات متحده امريكا بهطور سيستماتيك و علني از آنها استفاده ميكند. هيچ چيز مخفياي در آنچه من ميگويم وجود ندارد، ما همه از آن مطلعيم. اين اقدام، كمپيني است كه بهطور منظم كساني را ميكشد كه از نظر ايالات متحده مظنون به حساب ميآيند و امريكا ميخواهد آنها را از بين ببرد و اين مساله، همانطور كه شما اشاره كرديد، يك كمپين ترور و كشتار است و هنگامي كه شما روستايي در يمن را بمباران ميكنيد، كسي را ميكشيد، شايد آن فرد كسي باشد كه هدف شما بوده و شايد كه آن فرد نباشد و افرادي كه در همسايگي محل بمباران شما آسيب ميبينند، فكر ميكنيد چطور واكنش نشان خواهند داد؟ آنها دست به انتقام ميزنند.
شما ايالات متحده را بهعنوان دولتي تروريستي توصيف ميكنيد. اروپا در اين توصيف چه جايگاهي دارد؟
سوال جالبي است. اخيرا مطالعهيي انجام شده كه فكر ميكنم توسط بنياد جامعه باز صورت گرفته باشد. بدترين شكل شكنجه، بازگردان يا تحويل افراد است. تحويل افراد به اين معناست كه شما كسي را كه مظنون به كاري است به ديكتاتور مورد علاقهتان تحويل دهيد مثلا به اسد يا قذافي يا مبارك تا مورد شكنجه قرار گيرد به اين اميد كه شايد از اين شكنجه چيزي به دست بيايد.
اين نوع تحويل افراد كار عجيبي است. اين مطالعه نشان ميدهد كشورهايي كه در اين كار مشاركت داشتهاند، ديكتاتوريهاي خاورميانه بودهاند زيرا اين كشورها جايي است كه افراد را براي شكنجه شدن به آنها تحويل ميدادند و اروپا و بيشتر كشورهاي اروپايي ازجمله انگلستان، سوئد و ديگر كشورها در اين زمينه مشاركت كردهاند.
در واقع فقط يك منطقه در جهان وجود دارد كه در اين كار مشاركت نكرد و آن امريكا لاتين است. خيلي غمانگيز است. اول از همه بهخاطر اينكه امريكاي لاتين اكنون تا حد زيادي از كنترل ايالات متحده امريكا خارج است. هنگامي كه اين منطقه توسط ايالات متحده كنترل ميشد كه مدت زمان زيادي از آن نميگذرد، آنجا مركز جهاني شكنجه بود. اكنون امريكاي لاتين در اين نوع شكنجه كه تحويل افراد مشكوك است، مشاركت نميكند.
اروپا در اين كار مشاركت ميكند. وقتي ارباب بغرد، خدمتكاران از ترس مچاله ميشوند.
يعني اروپا بنده و خدمتكار ايالات متحده است؟
قطعا. آنها ضعيفالنفستر از آن هستند كه موضع مستقلي بگيرند.
بنابراين روسيه تحريك شده است؟
ببينيم چه اتفاقي افتاد. ناتو فورا به شرق آلمان نقلمكان كرد و پس از آن كلينتون آمد و ناتو را تا پشت مرزهاي روسيه گسترش داد. درحال حاضر، دولت جديد اوكراين بعد از سرنگوني دولت قبلي روي كار آمده و پارلمان با ۳۰۰ راي موافق در براي ۸ مخالف يا چيزي شبيه اين، راي به پيوستن به ناتو داده است.
شايد دولت پترو پوروشنكو اين اقدام را در جهت محافظت از كشورش انجام ميدهد؟
نه. مساله حفاظت نيست. كريمه دقيقا بعد از سرنگوني دولت از دست رفت. اين اقدام از اوكراين محافظت نميكند و حتي اوكراين را با تهديد يك جنگ بزرگ روبهرو ميكند. مساله حفاظت نيست. مساله اين است كه پيوستن به ناتو تهديد استراتژيك جدي روسيه است كه هريك از رهبران روسيه نسبت به آن واكنش نشان ميدهند و اين كاملا قابل درك است.
پديده جالب ديگري در اروپا درحال وقوع است. با روي كارآمدن سيريزا در يونان شاهد گرايش اين كشور به سمت شرق هستيم. همچنين حزب پودموس در اسپانيا درحال قدرت گرفتن است و همچنين احزاب مشابهي در مجارستان. آيا فكر ميكنيد عامل بالقوهيي در اروپا وجود دارد كه بهدنبال هماهنگي با منافع روسيه است؟
بينيم چه اتفاقي افتاده. مجارستان كاملا شرايط متفاوتي دارد. سيريزا براساس موجي از محبوبيت سركار آمد كه ميگفت يونان ديگر نبايد سياستهاي بروكسل و بانكهاي آلماني را اجرا كند كه درحال نابودي كشور هستند.
در واقع تاثير اين سياستها بوده كه باعث افزايش بدهيهاي يونان نسبت به توليد ثروتش شده است. حدود نيمي از جوانان در يونان بيكار هستند و احتمالا ۴۰درصد جمعيت زير خط فقر زندگي ميكنند. يونان نابود شده است.
آيا بدهيهايشان بايد بخشيده شود؟
بله، همانطور كه براي آلمان انجام شد. در سال۱۹۵۳، وقتي اروپا بيشتر بدهيها آلمان را بخشيد، با بخشش اين بدهيها بود كه آلمان قادربه بازسازي آسيبهاي دوران جنگ شد.
اما درباره ديگر كشورهاي اروپايي بايد چه كرد؟
مشابه يونان.
بنابراين بايد بدهيهاي پرتغال و اسپانيا بخشيده شود؟
چه كسي باعث اين بدهي شده و بدهكاري به چه كساني است؟ در واقع اين بدهيها بهوسيله ديكتاتورها ايجاد شده است. در يونان ديكتاتوري فاشيستي روي كار بوده كه توسط ايالات متحده حمايت ميشده است و آنها باعث بخش بزرگي از اين بدهي هستند.
از نظر من بدهي خشنتر و بيرحمانهتر از ديكتاتوري است و در قوانين بينالمللي آن را بدهي نفرتانگيز ناميدهاند كه نبايد پرداخت شود. اين اصلي است كه توسط ايالات متحده وقتي به نفعشان بود، وارد قوانين بينالمللي شد. بيشتر بدهيهايي كه يونان بايد بپردازد در واقع بدهي به بانكهاست، بدهي به بانكهاي آلماني و فرانسوي است كه تصميم گرفته بودند وامهايي با ريسك بسيار بالا پرداخت كنند و حالا با اين واقعيت مواجه شدهاند كه وامگيرندگان نميتوانند اين وامها را بازپرداخت كنند.
سوال ديگري كه يكي از مخاطبان ما پرسيده را مطرح ميكنم: چطور اروپا ميتواند با چالشهاي جدياش مواجه شود؟ شاهد بحران اقتصادي همچنين افزايش گرايشهاي ناسيوناليستي هستيم و شما هم پيش از اين برخي گسلهاي فرهنگي را برشمرديد كه در سراسر اروپا ايجاد شده است. از نظر شما اروپا چطور ميتواند تغيير كند؟
اروپا مشكلات جدياي دارد. برخي از اين مشكلات نتيجه سياستهاي اقتصادي تعيين شده توسط بوروكراتهاي بروكسل، كميسيون اروپا و نهادهاي مشابه آنهاست همچنين فشار ناتو و بانكهاي بزرگ به خصوص بانكهاي آلماني. اين سياستها از بعضي جهات انعكاسي از نقطه نظرهاي طراحانشان است.
از يك سو آنها ميخواهند وامها و سرمايهگذاريهاي مخاطرهآميز و پر ريسكشان بازپرداخت شود و از سوي ديگر اين سياستها درحال فرسايش و نابودي دولت رفاه است كه آنها هرگز علاقهيي به آن نداشتهاند. دولت رفاه يكي از خدمات و كمكهاي بزرگ اروپا به جامعه مدرن بوده اما قدرتمندان و ثروتمندان هيچگاه آن را دوست نداشتهاند و واقعيت اين است كه اين سياستها درحال فرسايش دولت رفاه است و از نظر آنها سياست خوبي است.
مشكل ديگر اروپا اين است كه اروپا بهشدت نژادپرست است. من همواره حس كردهام كه اروپا احتمالا از ايالات متحده نژادپرستتر است. اين مشكل قبلا در اروپا قابل مشاهده نبود به خاطر اينكه جمعيت اروپا در گذشته بهشدت تمايل به همگني و يكدستي داشت. بنابراين وقتي همه بلوند و چشم آبي باشند، آن وقت شما نژادپرست به نظر نميآييد اما همين كه جمعيت شروع به تغيير كند، نژادپرستي خيلي سريع خودش را آشكار ميكند. اين مساله يك مشكل جدي فرهنگي در اروپاست.
و آخرين سوال را بپرسم كه يكي از مخاطبان فرستاده است. او پرسيده: چه چيزي به شما اميد ميدهد؟
آنچه به من اميد ميدهد دو موضوعي است كه دربارهشان صحبت كرديم. استقلال امريكاي لاتين يكي از آنهاست كه اهميت تاريخي دارد و ما در جريان اجلاس سران كشورهاي قاره امريكا در پاناما شاهد آن بوديم. در اجلاس اخير ايالات متحده امريكا كاملا منزوي بود.
اين تغيير، تغيير راديكالي است كه ما از10 تا 20سال گذشته كه دخالت ايالات متحده در امور امريكاي لاتين كاهش يافت شاهدش هستيم. در واقع به همين خاطر است كه اوباما به سمت كوبا دست دراز ميكند و تلاش دارد تا بر انزواي ايلات متحده غلبه كند.
شاهد ديگري براي خوشبينيام در ارتباط با اروپا، سيريزا و پودموس است. خوشبختانه سرانجام شاهد قيام مردم عليه سياستهاي اجتماعي – اقتصادي مخرب و نابودكنندهيي هستيم كه توسط بانكها و بوروكراسي ايجاد شدهاند و اين حركتها خيلي اميدواركننده است.
منبع: روزنامه تعادل
کلید واژه ها :