Performancing Metrics

هر آنچه لازم است درباره «برکینگ بد» بدانید+تصاویر | اتاق خبر
کد خبر: 302248
تاریخ انتشار: 24 آذر 1394 - 08:11
به بهانه دوبله و انتشار در ایران
والتر وایت دور از چشم پلیس ها که منتظر هستند و آماده دستگیری اش، یواشکی خود را به خانواده می رساند تا برای آخرین بار آنها را ببیند. در آخرین اپیزود سریال. ما در کنار والتر هستیم و نگران این مرد باهوش و لج درار.

به گزارش اتاق خبر، پویان عسگری:* والتر وایت دور از چشم پلیس ها که منتظر هستند و آماده دستگیری اش، یواشکی خود را به خانواده می رساند تا برای آخرین بار آنها را ببیند. در آخرین اپیزود سریال. ما در کنار والتر هستیم و نگران این مرد باهوش و لج درار. بعد از پنج فصل همراهی با جهان برکینگ بد، اینجا و در اپیزود آخر قرار است همه چیز معنا و فرجام خود را پیدا کند.

پایان راه سلطان پخت شیشه «هایزنبرگ». فرمانروایی که تنها در مسیر رسیدن به نقطه نهایی، همه چیزش - خانواده، جایگاه اجتماعی، ابهت و نفوذ در تجارت شخصی که راه انداخته - را از دست داده و حتی شکل ظاهری اش فرسنگ ها از چیزی که قبلا بوده، فاصله گرفته و حالا با مردی فرتوت و مریض تر از همیشه مواجه هستیم که با حسرت، ناظر قدم برداشتن پسرش - والتر جونیور - به سمت خانه است.

چند لحظه قبل تر بود که با همسر - اسکایلر - و فرزند نوزداش وداع کرد و حالا خارج شدن والتر جونیور از افق دیدش به معنای از دست رفتن سرمایه ای است که از ابتدای زندگی بشر تا لایتناهی همه برای داشتن و ارتقای کیفیت آن تلاش می کنند؛ خانواده.

* و بهانه والتر وایت برای هایزنبرگ شدن، محافظت از خانواده اش بود. می دانست که سرطان به زودی از پا می اندازدش و نیاز به پولی کلان داشت تا بعد از مرگش، بازماندگان با آن روزگار بگذرانند و آب در دل شان تکان نخورد. پس والتر برای حفاظت از چیزی مشروع دست به عملی نامشروع زد؛ پخت و فروش ماده مخدر شیشه. 

همیشه به پدرخوانده (فرانسیس فورد کوپولا) اعمال خلاف قانون به کار گرفته شدند تا خانواده پابرجا و استوار باقی بماند و مانند قسمت دوم شاهکار کوپولا، اینقدر ایده اولیه از نیت راستینش دور شد که در انتها دیگر نه خانواده ای ماند و نه پناهی برای زیستن و التر و وایت همان قدر تنها شد که مایکل کورلئونه در انتهای قسمت دوم پدرخوانده تنها بود اما انگار همه حقیقت این نیست. انگار که سازندگان سریال طی پنج فصل سر همه شیره مالیده بودند تا کسی متوجه ایده رادیکال و جسورانه شان نشود.

خانواده ظاهر قضیه بوده و پوششی برای چیزی که والتر وایت در طول داستان به آن رسید. ایده ای که والتر در اپیزود آخر در مواجهه با اسکایلر آن را به زبان می آورد و او و تماشاگران را غافلگیر می کند. والتر می گوید همه این کارهای نامشروع را نه به خاطر خانواده که به دلیل حس خوبی که خودش حین انجام آنها داشته، مرتکب شده که در تمام مدت احساس سرزندگی می کرده و احساس رضایت عمیقی من باب اینکه در کارش بهترین بوده، داشته است.

* و این ایده عجیب در جهان برکینگ بد، تبدیل به شیوه ای از زیست در جهان متمدن امروز می شود. جهانی که قوانینش دست و پای شخصیت اصلی داستان را تا لحظه شنیدن خبر مرگ قریب الوقوعش بسته بود و فهمیدن این موضوع به او فرصت می دهد تا مرزها و چارچوب ها را درنوردد و خود واقعی اش را آن جور که دوست دارد به نمایش بگذارد. پس عقده های فرو خفته مردانه بیدار می شوند و به والتر کمک می کنند تا مسیر رهایی را به شیوه ای منفی طی کند. 

انگار که والتر وایت در تمام سال های زندگی اش نفرت جمع کرده و حالا فرصت خوبی است که ازشان علیه بقیه استفاده کند. همه شرایط مهیاست. او، گرچن - عشق سال های دورش - شرکتی که خودش تاسیس کرده و حالا بدون حضورش سرمایه انبوهی دارد و خیلی چیزهای دیگر را از دست داده و به اندازه کافی توسط هر کسی که از راه رسیده، تحقیر شده و خرد. (چه لحظه دل پذیری است وقتی والتر کارواشی که در آن کار می کرده را از صاحبش می خرد) اما دیگ راین خبرها نیست.

والتر، هایزنبرگ می شود و دمار از روزگار همه درمی آورد. فضای بسته و تنگ خانه را ترک می کند و قلمرویش را آرام آرام در صحرای باز شکل می دهد. او به چیزی می رسد که تماشاگران سریال رؤیای  تحققش را در سر می پرورانند؛ گذر از قیود و رسیدن به شکلی دلخواه از رهایی، جهان را در مشت گرفتن و ورز دادن آن به گونه ای که حس رضایت شخصی به همراه آورد.

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


* داستان برکینگ بد، داستان مردی است که تصمیم می گیرد امپراتوری شخصی اش را بنا کند، مایه ای که بارها در تاریخ سینمای آمریکا تکرار شده و تماشاگر فیلم بین با آن آشنایی دارد.

اورسن ولز کبیر در همشهری کین داستان چارلز فاستر کین جاه طلب را تعریف کرد که قربانی بلندپروازی و نبوغ خودش می شد. یک دهه بعدتر تقلای جیمز دین فقید در غول (جرج استیونس) کین فیلم ولز را به خاطر می آورد. مردی در جستجوی نفت. استعاره ای از شکل گیری یک امپراتوری بزرگ به نام ایالات متحده آمریکا. 

سال ها بعد پل تامس اندرسون نابغه، ایده فرعی فیلم استیونس را تبدیل به مشاهده ای در دل سیاهی و تباهی کرد. رخ به رخ مغاک، داستان جانوری طماع و حریص را تعریف کرد که حاضر بود از پسربچه اش هم بگذرد. خون به پا می شود سویه منفی امپراتوری شخصی را جوری نشان مان داد که هنگام تماشایش آرزو می کردیم خونی به پا شود و دانیل (دانیل دی لوییس) را در خون خود غرق و آخرین روایت درخور و تحسین برانگیز از این تم داستانی را در شبکه اجتماعی (دیوید فینجر) دیدیم؛ طعنه آمیز و ترسناک.

جهانی که قهرمانش یک دزد با چشمانی چون موش بود و از همه به نفع نیات خودش استفاده می کرد و بعد به راحتی پس شان می زد اما فیس بوکی که زاکربرگ بنا نهاد تا میلیون ها دوست برایش به ارمغان آورد، تنهاترش کرد. به یاد ماندنی ترین تصویر فیلم جایی بود که او سرخورده و رنجور، هی صفحه شخصی معشوقه اش را ریفرش می کرد به این امید که دخترک به درخواست دوستی اش پاسخ مثبت داده باشد.

* جهان برکینگ بد پر از مناسبات بینامتنی است. یک دنیای شخصی تکان دهنده که بر اساس ارجاعات به فیلم ها/ داستان ها و تلفیق فضاهای ژانری و فیلمی با زندگی واقعی بنا شده، چیزی شبیه به آثار کوئنتین تارانتینو. با شور و سرخوشی کمتر و البته تاریکی ژرف تر و تأمل برانگیزتر. برخلاف آثار تارانتینو، زندگی در برکینگ بد ماهیتی واقعی و ملموس دارد. اینجا با شور یک بچه دبیرستانی (تارانتینو) مواجه نیستیم که از زیر بار پذیرش هر مسئولیتی در برود و آن را در سایه شلنگ تخته انداختن پنهان کند. جهان برکینگ بد، جهان بالغانه ای است که مسئولیت همه چیز را می پذیرد.

والتر پدر تاوان تمام کارهایش را می دهد آن هم در شرایطی که موفق می شود خانواده اش را از گزند حیات وحش تا حد زیادی مصون بدارد و شبیه به آثار تارانتینو با فانتزی مردانه ای سر و کار داریم که حالی از وجوه عاطفی شده است. (تنها جایی که خالقان برکینگ بد به احساسات مجال بروز می دهند در فصل دوم است.

 جایی که رابطه جسی و چین قلب تپنده جهان برکینگ بد می شود و حس فقدان جین تا پایان داستان. شخصیت ها و تماشاگر را رها نمی کند) و والتر بالغ تر از هر شخصیتی که تا به حال تارانتینو خلق کرده. در مغاک سیاهی و تباهی اش بلعیده می شود. شخصیتی که سرشتی ذاتا تراژیک دارد و با مفاهیمی مانند شکست، نیستی و دریغ تعریف می شود (دو اپیزود آخر سریال گویای این موضوع است.)

* برکینگ بد جایگاهی رفیع در میان محصولات تلویزیون هزاره سوم دارد. در کنار وایر (دیوید سایمون) و سوپرانوز (دیوید چیس) نقطه اوجی دست نیافتنی است در دورانی که عصر طلایی سوم تلویزیون تام گرفته. با رویکردی مقتصدانه، قطره چکانی و کند در پیشبرد داستان - کل پنج فصل برکینگ بد به لحاظ زمانی در کمتر از دو سال اتفاق می افتد - اجرایی سینمایی، توأم با میزانسن های بیانگر و اغراق شده بصری که شبیه به هیچ سریال تلویزیونی دیگر نیست. اثری که فرق سر فرهنگ عامه را شکافت و رد و نشانش را در آن به جا گذاشت.

هایزنبرگ با تعابیر و معناهای فراوانش وارد فرهنگ لغت شد و وینس گیلیگان خالق مجموعه بدل به یکی از پدرخوانده های نظام سرگرمی سازی در تلویزیون و برایان کرنستون (والتر وایت) و آرون پل (جسی پینکمن) راه شان را به هالیوود و فیلم های جور واجورش گشودند.

* آخرین باری که در یک محصول سرگرم کننده سطح بالا، این میزان تباهی و سیاهی باعث نفله شدن انبوهی از آدم ها شد. چه زمانی بود؟ آیا فانتری قبلا معنای دیگری نداشت؟ از چه زمانی پذیرفتیم که حس و حال «نوآر» تبدیل به شیوه ای برای نگاه به جهان شده است؟ چه چیز تماشای تاریکی را نه تنها موجه که همدلانه و مفرح می سازد؟

(از کتاب «برکینگ بد: داستان فرمانروایی هایزنبرگ» به کوشش و گردآوری؛ پویان عسگری )



راهنمای شخصیت های جهان برکینگ بد

خلاصه داستان

والتر وایت، اسناد شیمی میانه حالی است که فکر می کند زندگی اش از این بدتر نمی شود. دستمزدی که از دبیرستان می گیرد به سختی برای امرار معاش خانواده اش کافیست. پسرش بیماری فلج مغزی دارد و حتی با تولد فرزند دخترش هم شرایط برای او بهتر نمی شود اما زندگی برای وایت پس از آن که به سرطان مبتلا می شود دیگر رنگ و بوی گذشته را ندارد و شاید رسیدن به خوشبختی تا همیشه غیرممکن باشد.

والت با پی بردن به این که سرطان می تواند زندگی اش را از لحاظ مالی دچار فروپاشی کند دست به انتخابی تعیین کننده می زند تا در روزهای باقی مانده به پایان عمرش، پدر و همسر تامین کننده ای باشد.

او در یک ماشین آروی قدیمی آزمایشگاه تولید شیشه راه می اندازد. حالا فرد دیگری هم وارد زندگی او شده؛ جسی پینکمن که از شاگردان قدیمی والت است در این مسیر به او می پیوندد. اولین اپیزود این سریال از شبکه AMC در بیست و یکم ژانویه 2008 و آخرین اپیزود آن در 29 سپتامبر 2013 پخش شد. «برکینگ بد» یارای کاربران سایت IMDB عنوان سومین سریال برگزیده تاریخ تلویزیون را از آن خود کرد.

مری شریدر؛ خواهر زن ترسوی والتر

بتسی برندت

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


«مواجهه با مرگ آدم رو عوض می کنه. درستش هم همینه. فکر نمی کنی؟» این زن بیشتر از هر چیز نگران شوهرش است و وضعیت شغلی و جسمی او. مری شریدر. خواهر اسکایلر وایت و همسر مامور سازمان مبارزه با مواد مخدر. هنک شریدر است. او متخصص رادیولوژی است و البته در فصل های ابتدایی سریال عادت به دست کجی دارد و هر از چندگاهی با روش های عجیب و مضحک از مردم دزدی می کند.

او در عین حال منبع اصلی آرامش و حمایت برای خانواده اش است. وینس گیلیگان درباره او می گوید: «او خواهر و خواهرزن دوست داشتنی است که کمی اخلاق های عجیب و زننده دارد اما قلبش قابل اطمینان و مهربان است.» مری عاشق و رنگ بنفش است و تقریبا تمام اثاثیه خانه اش در این طیف رنگ هستند.

هنک شریدر؛ باجناق وظیفه شناس والتر

دین نوریس

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


مامور شریدر به عنوان قطب خیر ماجرا درست نقطه مقابل والت است، به عنوان قطب شر اما به همان اندازه باهوش. این باهوش بودن دو قطب ماجراست که باعث می شود هر عمل و عکس العمل آنها منجر به خطری بزرگ برای طرف مقابل شود. هنک ممکن است بترسد یا ناامید شود اما هیچ وقت جلوی مجرم های قدر قدرت داستان سر خم نمی کند (کاری که والت گاهی می کند). هیچ گاه به کسی التماس نمی کند. حتی وقتی جانش در خطر است (کاری که والت گاهی می کند) و گاهی حتی با نهاد پلیس هم سر ناسازگاری دارد و اینگونه شمایلش را به عنوان قهرمان یکه و تنهای داستان - که در مقطعی رفیق همیشگی اش. استیو گومز هم پای کارهای او نمی ایستد - حفظ می کند.

والتر وایت جونیور؛ پسر افلیج والتر

آرجی میت

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


«بدترین شکلی که می شه تو رو به یاد آورد، چیزیه که تمام سال گذشته بودی. لااقل دیشب تو خود واقعی ات شدی.» این را والتر جونیور به پدرش می گوید. والتر «فلین» هارتول وایت جونیور پسر 17 ساله خانواده وایت است. او در همان مدرسه ای درس می خواند که پدرش سابقا در آنجا به تدریس درس شیمی مشغول بود. او با بیماری فلج مغزی به دنیا آمده. تاثیرگذارترین حرکت والتر جونیور برای پدرش راه اندازی سایتی به نام «والتر وایت را نجات دهید» بود که در نهایت به پیشنهاد سال کودمن تبدیل به یکی از ابزارهای پولشویی برای آقای وایت شد.

شوخی جالبی در میان هواداران سریال وجود دارد که می گوید والتر جونیور دچار نوعی درگیری ذهنی با صبحانه است. او در بیشترین صحنه های حضورش در سریال مشغول صبحانه خوردن با خانواده اش است و البته او همیشه می خواهد بداند برای صبحانه چه چیزی روی میز خواهد بود. او هم چنین تنها کاراکتری است که هیچ گاه جسی پینکمن را ملاقات نمی کند.

والتر وایت؛ ... که هایزنبرگ شد

برایان کرنستون

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


کلیدی ترین و بنیادی ترین جمله برکینگ بد همان جمله ای است که والت در کلاس به دانش آموزان می گوید: «شیمی از نظر فنی علم مطالعه مواد است اما من ترجیح می دهم اینطور ببینمش: شیمی علم تغییرات است... علم رشد و سپس زوال و سپس تبدیل...» 

یکی از تکاندهنده ترین صحنه های فیلم، صحنه ای است که والت، مدت ها پس از تغییر هویت به خانه اش برمی گردد تا برای کشتن لیدیا، رایسین را بردارد و ما می بینیم جوانان و اسکیت سوارانی را که در استخر و محوطه خانه اش دارند بازی می کنند.

در همین لحظات است که می بینند روی دیوار خانه اش نوشته اند «هایزنبرگ». او برای «تبدیل شدن» به هایزنبرگ، برای «تبدیل شدن» به کسی که در تولید متامفتامین - به قول خودش - «خوب» است، خون و عرق ریخته و از یک جایی به بعد دیگر فقط به فکر خانواده اش نیست؛ به فکر حفظ امپراتوری اش هم هست چون این امپراتوری حس آزادی و برتری به او می دهد.

او پس از سال های سال متوسط بودن و متوسط نگه داشته شدن از هر نظر، حالا توانسته هویتی خارق العاده برای خودش دست و پا کند. او برای حفظ خانواده، خواسته و ناخواسته «تبدیل شد» به هایزنبرگ و وقتی به اوج هایزنبرگ بودن رسید، رفته رفته همه چیزش را از دست داد؛ تک تک اعضای خانواده اش را (هنک و ماری، اسکایلر و فلین و صد البته جسی را) و همه پولی را که آن همه برایش زحمت کشید. 

یادمان نرود آن بخش از پولش را هم که باقی مانده است، خانواده اش ازش قبول نمی کنند. نه می خواهند و نه می توانند قبولش کنند. او در منتها الیه بی چیزی است، بی چیزتر از روزی که یک معلم ساده بود. والت آخر خط است. ایستاده در نقطه پایان و هیچ چیز ندارد جز آزادی؛ آزادی که به قیمت تَمَرُد، به قیمت افسارگسیختگی و به قیمت «نه گفتن» به دست آورده.

مایک آرمنترات؛ پیرمرد بزن بهادر والتر

جاناتان بنکس

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


او دست راست گوستاووفرینگ در رستوران پولوس هرمانوس است که سابقه کار به عنوان مامور پلیس را در فیلادلفیا دارد. او گاهی به عنوان کارآگاه خصوصی، نظافتچی و تعمیرکار به سال گودمن خدمت می کند. مایک یک متخصص واقعی است و برای تسلطی که بر روند کارهای پلیسی دارد، به کرات نقش نجات دهنده اطرافیانش را در شرایط سخت ایفا می کند.

او رابطه پیچیده و جالبش با جسی پینکمن را از فصل چهارم آغاز می کند و پس از آن با دیدن توانایی های پینکمن به او علاقه مند می شود. از طرفی والت از نگاه او مردی خودخواه، مغرور و خودبین است و مایک علاقه چندانی به او ندارد؛ با وجود اینکه به نظر نمی رسد همه این جنایات، ذره ای خاطر مایک را مکدر کرده باشد اما او به طور مشخص به خشونت علاقه ای ندارد و در نهایت نمی خواهد راهش را به سوی قله این مافیا باز کند.

او تنها همان کاری را انجام می دهد که برای امنیت خود و کارفرمایش لازم است. مایک همچنین علاقه شدیدی به نوه هایش دارد و مراقب آنهاست. ارمنترات، نام خانوادگی مایک نیز ترکیبی خاص و منحصر به فرد به زبان آلمانی و به معنای مرد با شرف و وفادار است.

گوستاوو فرینگ؛ رییس باهوش والتر

جیانکارلو اسپوزیتو

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


«به من گفتن مردی که با او ملاقات می کنم بسیار دقیق و محتاط است. فکر می کنم ما از این لحاظ شبیه به هم هستیم. اگر تو همونی هستی که من فکر می کنم باید یه شانس دیگه بهم بدی.» والتر وایت پس از بیان این جملات به گوستاوو فرینگ از او می شنود: «فکر نمی کنم ما شبیه به هم هستیم، آقای وایت.»

گوستاوو «گاس» فرینگ برخلاف چیزی که نشان می دهد، کسب و کار تولید شیشه آبی را می گرداند و در واقع رستورانش را به عنوان مرکزی برای توزیع متامفتامین در مناطق جنوب غربی آمریکا انتخاب کرده است. او جنایتکاری است که در جمع پنهان می شود و با وجود این که در تمام نقشه هایش از آقای وایت یک قدم جلوتر بود و متوجه هر بار تلاش او برای سوء قصد به جانش بود اما یک نقطه ضعف اساسی داشت.

تنفر بی اندازه او از هکتور «نیو» سالامانکا در نهایت او را به کشتن داد. حجم زیادی از اطلاعات درباره گذشته گاس افشا نشده، باقی مانده. او همچنین به نظر می رسد که از دوران کودکی اش خاطره خوشی در ذهن دارد؛ یک بار در حالی که مشغول پخت غذای دریایی است به والت می گوید: «دقیقا همون شکلی که مادرم عادت به پخت این غذا داشت.»

سال گودمن؛ وکیل دلقک والتر

باب اودنکرک

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


در سراسر برکینگ بد بارها و بارها از لفظ «دلقک» برای سال گودمن استفاده می شود. سال اگرچه در آن آگهی مضحک تلویزیونی با انگشت اشاره ای که به سوی مخاطب نشانه می رود و آن شعار مضحک Better call Saul، برازنده چنین واژه ای است اما حضورش آن وقت هایی که برای اولین دفاع از موکلانش در برابر بازجوهای پلیس ظاهر می شود، بسیار جدی و ضعف نشان ندادنش قابل تحسین است و اگرچه این شمایل بسیار دور از آن شمایل مضحک آگهی هاست اما بسیار بر شخصیت او خوش نشسته و او را تبدیل به یکی از جذاب ترین کاراکترهای برکینگ بد کرده است.

او به مثابه وکیلی کارکشته گاهی پیشنهادهایی می دهد که در برخورد اول احمقانه به نظر می رسند اما هر چه می گذرد، کارکردشان - چه به مثابه تمهیدی برای نجات دادن موکل هایش و چه به مثابه تمهیدی دراماتیک در پیشبرد روایت - بهتر معلوم می شود.

سال گودمن بیش از هر چیز با آن طعنه مجسمه بادکنکی آزادی که بالای ساختمان محل کارش نصب شده و با باد این سو و آن سو می رود، به یاد می ماند.

جسی پینکمن؛ شاگرد/ برده والتر

آرون پل

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


جسی از ابتدا، از همان لحظه ای که در خانه شان گناه برادر کوچکترش را به گردن می گیرد تا لحظه ای که برای آخرین بار اسلحه را به سمت والت نشانه می رود، انگار کورسوی سفید و روشن دنیای تبهکاری است؛ سویه کودکانه و معصومش همواره سوار است بر گرده شخصیتش و اصلا همین زنده بودن کودکی و معصومیت وجودش است که آن همه به بچه ها (بادر خودش، برادر کوچکتر آندریا، براک و پسربچه موتورسوار) به عنوان قربانیان این بازی ها، حساسیت نشان می دهد؛ درست در نقطه مقابل والت که حاضر است همه چیز را فدای خودش و خانواده اش کند و از آن به عنوان یک خسارت جانبی به عنوان اتفاقی که باید می افتاد، یاد می کند. جسی با اخلاق ترین و با دیسیپلین ترین مجرم دنیای برکینگ بد است.



وینس گیلیگان از «برکینگ بد»، صورت زخمی و سریال های مورد علاقه اش می گوید

امپایر: چی شد که تصمیم گرفتی صحنه تماشای صورت زخمی رو از تو قسمت پایلوت دربیاری و بعد تو نیمه اول فصل آخر بذاریش؟

- متنفرم از این که قبول کنم اما تو این یکی دارم شکست می خورم. خیلی وقت پیش بود. یادم میاد قسمت اول، چون من خیلی حریص بودم، خیلی طولانی بود. می خواستم هر ایده ای که قرار بود «برکینگ بد» رو شکل بده بریزم بیرون. برای قسمت پایلوت خیلی بی صبر بودم.

می دونی چیه؟ الان به خاطر میارم، راست می گی، قرار بود لحظه ای باشه که والتر تو قسمت اول، صورت زخمی رو تماشا می کنه و فکر می کنم حقیقتا وقت تموم کردیم. قرار بود یکی دوتا صحنه دیگه تو قسمت اول باشه و ما برای وارد کردن همه این ایده های بامزه وقت کم آوردیم.

آل پاچینو طرفدار سریاله؟

- نمی تونم درباره این صحبت کنم که آل پاچینو طرفدارش هست یا نه - حتی نمی دونم اسم سریال به گوشش خورده یا نه - اما قسم می خورم که اون یه مرد سرپاست (stand-up guy اشاره به فیلم stand-up guys با بازی پاچینو). اون به عنوان نقش اصلی صورت زخمی، حق داره از طریق انجمن صنفی بازیگران حرفه ای در آمریکا، بگه یا می خواد تصویرش در «برکینگ بد» دیده بشه یا ممکنه و بالاتر، اون نگفته که ما باید یک میلیون بهش بپردازیم - اون می تونست هر رقمی می خواد بگه - اما از اونجایی که من ارتباط مستقیمی باهاش ندارم، از سونی شنیدم که گفته آره، مشکلی نداره.

و او یه مبلغ به عنوان حق الزحمه خواست که برای ما خیلی قابل قبول بود و خیلی احساس خوش شانسی می کنم که بگم با این که ما پول کافی برای ساخت این سریال داریم و من خیلی از این بابت خوشحالم اما این فقط در حد کفایت است (می خندد). ما خیلی پول نقد زیادی نداریم. پس ازن حقیقت که اون گفت آره، صورت زخمی تو سریال شما خواهد بود و من قرار نیست برای پول بچلمونمتون... فکر کردم کار جوونمردونه ای باید باشه.

خیلی جالبه که کلیپی از آل پاچینوی بزرگ اونم از یکی از فیلم های محبوبم داشته باشم که توش نقش تونی مونتانا رو بازی می کنه و بتونم از طریق اون، نزول والت رو نشون بدم.

والت از اون چیزی که خیلی از ما ترس تبدیل شدن بهش رو داریم هم شرورتره اما در ضمن اونم همون رویاهای بچه مدرسه ای ها رو داره؛ که آدم سرسختی بشه و اونم مثل هر کدوم از ما فیلم های گنگستری رو دوست داره و این که بشه اونو تو لحظه ای که مشغول خوش گذروندن با پسرشه نشون داد، جالب بود. اونم با تماشای فیلمی که بیشتر هم نسلای من خیلی دوستش دارن.

خودت شخصا محبوبیت سریال رو چقدر تخمین می زنی؟

- این یه سوال 64000 دلاریه. سوال خیلی خوبیه و سوالی که می ترسم جواب خیلی خوبی براش نداشته باشم. تا این روز من شگفت زده ام که «برکینگ بد» تا جایی که باید، دوام آورده. اصلا اول از همه همین که پخش شد، تعجب کردم. همان طور که معمولا تو مصاحبه ها می گم، ساخته شدن «برکینگ بد» روی کاغذ اصلا با عقل جور در نمی اومد، چون درباره مرد میان سالیه که خیلی سریع تو قسمت اول متوجه می شه داره از سرطان می میره، بعد تصمیم می گیره شیشه درست کنه و پول دربیاره. اینا سه تا ضربه بودن: مرد میانسال - به طور نمونه تو یه سریال آمریکایی، شما یه نفر خیلی جوون و خوش تیپ می خواهید که قطعا میان سال نباشه - و بعد، مردن از سرطان ضد حاله و مورد شیشه واقعا نامعقوله... همین که این سریال رو آنتن رفته خیلی حیرونم.

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


حالا که من اینو گفتم، حالا که رفته رو آنتن، چطور با مردمی که باید باهاشون صحبت کنه صحبت می کنه؟ من دنبالشم ولی بهترین جواب های من اینا هستن: اول، برایان کرنستون بهترین بازیگر برای این نقشه. اون بازیگر فوق العاده ایه که می تونه به طرز خنده داری بامزه، بی کفایت و احمق باشه، بعد با سریع ترین چرخش می تونه ناگهان خیلی خطرناک، ترسناک، قوی و عصبانی بشه.

 کنترل عجیبی روی ابزار خودش داره، اگه بخواهید، کنترل عجیبی روی احساساتش داره، جوری که می تونه هر چیزی رو نمایش بده. هر چیزی از یک دیو شیطان صفت ترسناک تا آدمی وزوز کننده و مهربون و گیج و سر به هوا. دامنه کار اون حیرت انگیزه اما چیز مهمتر، جدا از هنرپیشگی، اینه که اون خیلی دوست داشتنیه. این چیزیه که دست پیدا کردن بهش سخته، چیزیه که آرزو می کنید کاش می تونستید بریزید تو بطری و بفروشیدش اما برای این توانایی تعریفی وجود نداره. 

وقتی ببینید می فهمیدش و برایان کرنستون تا دلتون بخواد اونو داره. اون قادره شخصیتی رو به تصویر بکشه که گاهی کاملا ترسناکه، که کارهای پست و ناگفتنی انجام می ده و باز هم شما هرگز وجه انسانی شخصیت و توانایی همدلی برانگیزش رو از دست نمی دید و این کاملا به خاطر برایان کرنستونه.

من و نویسنده ها تمام سعی مون رو کردیم که والت رو باورپذیر خلق کنیم اما اگه بازیگر دیگه ای این نقش رو بازی می کرد، فکر نمی کنم «برکینگ بد» به همین اندازه راضی کننده می بود و فکر نمی کنم به همین اندازه هم باورپذیر می شد. خلاصه فکر نمی کنم اصلا می تونست پخش بشه.

جدا از این، فکر می کنم یه هیجان غیرمستقیمی هست که اونایی که ترن هوایی و فیلم های گنگستری دوست دارن، وقتی سوار ترن هوایی می شن و فیلم گنگستری می بینن بهشون دست می ده: هیجان سهیم شدن تو اون لحظات هیجان آور و اون زندگی های تیره و تار، حتی اگه شده برای یه بار. این اجازه به ما داده شده که زندگی والتر وایت رو کنارش تجربه کنیم و بعد می تونیم شونه ای بالا بندازیم و همه اینها رو از خودمون بشوریم و بریم دنبال زندگی خودمون و مجبور نیستیم هزینه کارهای وحشتناک اون رو بپردازیم.

اما ما به عنوان مشتری های صنعت سرگرمی از این هیجان نیابتی خودمون لذت می بریم. این بهترین جوابیه که می تونم بدم، با وجود ناکامل بودنش.

تو طول سریال هیچ وقفه مشخصی بود که براتون شانس آورده باشه؟

- نگه داشتن آرون پل تو فصل اول و رفتن به آلبوکرکی به دلایل مالیاتی، بهترین مثال ها هستن. اوقات خوش شانسیِ خیلی زیادی وجود داشته. آدمایی که دور و برم داشتم و این سریال رو با من ساختن، تهیه کننده ها، کارگردان ها، بازیگرها... در مورد این سریال تو هر پیج حساسی، ورای خوش شانسی، ورای اقبال خوب، احساس خوش شانسی می کنم. در واقع احساس خوشبختی می کنم. احساس خوش اقبالی می کنم از این که هست و این که این جوری هم هست.

حتی نمی دونم این شانس کی تموم می شه. یه حسی دارم مثل - و ما این عبارت رو اینجا زیاد به کار می بریم - رعد و برق داخل بطری (بحر در کوزه). و وقتی شما می گید رعد و برق رو کردید تو بطری، اولین سوال اینه که چطوری گرفتیدش؟ و حتی نمی تونم شروع به تعریفش کنم و همینه که منو نسبت به آینده مضطرب می کنه.

با خودم فکر می کنم، بعد از این که این رعد و برق رو داخل بطری کردم و گذاشتمش رو طاقچه، چطوری یه بطری دیگه رو از رعد و برق پر کنم؟ و جواب اینه: حتی یه ذره هم نمی دونم. (می خنده) اما به خودم می گم. من یه بطری پر از رعد و برق دارم و این باید برای هر کسی بس باشه.

نگران این نیستی که این سریال فرعی درباره سال گودمن که ساختنش محتمله، برندِ «برکینگ بد» رو کم رنگ کنه؟

- شخصا دوست دارم که ساخته بشه. فکر می کنم که اون آفرینش و آفریده خودش رو داره و فکر می کنم می تونه تو دنیای برکینگ بد وجود داشته باشه، همونطور که حول شخصیتیه که جزء جدایی ناپذیر برکینگ گبوده اما فکر می کنم اون، چیزی مربوط به خودشه. این مثل مقایسه یه پرتقال و یه سیب می مونه. یا شیشه سفید با شیشه آبی.

همه تلاش مون رو می کنیم که یه سریال واقعا خوب ازش بسازیم. همونطور که همیشه در مورد «برکینگ بد» انجام می دادیم. این سوال نامحسوس مطرحه که آیا مخاطب ها رو تحت تاثیر قرار خواهد داد یا نه. آیا اونا رو به اندازه سریال اصلی تکون خواهد داد یا نه و هیچ جواب واقعی براش وجود نداره. در واقع، محتاطانه ترین جواب اینه که: احتمالا نه به اون اندازه.



برایان کرنستون از «برکینگ بد» و والتر وایت می گوید

امپایر: چقدر خسته شدی؟

- بعد از جایزه های SAG دو ساعت و نیم خوابیم، اونم با هفت صفحه متن برای صبح دوشنبه. بعدش ساعت شش صبح یه تماس داشتم، بعد هم این، بعدش هم امشب یه قرار دارم و بعد هم یه تماس شش صبح برای فردا... عاشق اینم. جدی می گم. این شخصیت منه. دوست دارم برم و برم و برم و برم و برم.

همسرم رو دیوونه کرده و می دونه که الان باید منو تنها بذاره چون تو شرایط متفاوتی هستیم... و ما به دلایل درستی کنار هم هستیم چون بعد از 25 سال، وقتی احتیاج دارم آروم بشم، اون آ رومم می کنه.

چقدر از وجود خودت تو والتر هست؟ و به عنوان تهیه کننده، چقدر قادر بودی جوری که اون تغییر کرد رو در کنترل خودت داشته باشی؟

- یه رابطه هم زیستیه. اول، من، مثل همه بازیگرها، متاثر از متن بودم. وینس گلیگان یه قسمت اول تماشایی نوشته بود، قسمت پایلوت و اون قسمت بازیگرها رو با اطلاعات، تغذیه می کنه و هر تکه از اطلاعاتی که تو از متن به چنگ میاری، بهت ایده هایی می ده و انگیزه هایی می ده که چطور ظاهر بشی و نشست و برخاست کنی و لباست چطور به چشم بیاد، رنگ چیزایی که می پوشم... و همه این مسائل که والت باید چه شکلی باشه و امثال این برام مطرح می شه. 

براش مشخص کردم که باید عینیکی باشه که باید اضافه وزن داشته باشم (برای شروع) چون می دونستیم کجا داریم می ریم، می دونستیم که شیمی درمانی والتر تو راهه و اون باید به هر حال اضافه وزن داشته باشه چون وقتی قسمت اول رو فیلمبرداری می کردیم، من احتمالا پنج و نیم کیلو از اینی که الان هستم بیشتر بودم و همه اینا طراحی شده بود چون والتر وایت در شروع داستان از پا دراومده و خسته بود. دیگه چندان اهمیتی نمی داد، بی خیال و افسرده بود.

اما والتر وایت الان؛ برای افسردگی وقت نداره، مشغول تلاش برای حفظ جون خودش و خونوادشه.

هیچ وقت خوابش رو هم می دیدی که تبدیل به همچین پدیده ای بشه؟

- دارم رو اون کلاه مدل والتر کار می کنم. بچه ها تو هالووین مثل هایزنبرگ لباس می پوشن، تی شرت ها، کارهای هنری... اما نه، هرگز تصورش رو نمی کردم بازیگرها صادقانه نمی دونن که چیزی موفق خواهد شد یا نه. شما امید می بندید واگه چیزی که می بینید خوب باشه، می فهمیدش. اگه چیزی که می خونید خوب باشه می فهمیدش اما از خوب بودن چیزی تو جایگاه خوندن تا به نتیجه خوب رسیدن تو یه نمایش یا یه فیلم یا سریال خوب یا آهنگ یا شعر خوب، یا هر مورد دیگه ای فاصله زیادی هست.

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


ذوق و الهام فقط شما رو تا اینجا میارن، باید دست به کار بشید و بعد باید به مقدار لازم شانس داشته باشید. باید منتقدانی داشته باشید تا ایرادت تون رو پیدا کنن و بگن یه دقیقه صبر کن، این سریال کوچولو که بهش می گن برکین بد، از اوناست که هر کس اگه یه کم درباره بخونه، واقعا خوشش نمیاد ببینتش!

 یا یه انجمن دفاع از خانواده هست که می گه با باشکوه نشون دادن مواد مخدر رو تایید نمی کنیم! و ما می گیم این درباره باشکوه جلوه دادن مواد مخدر نیست! این اصلا در این باره نیست! اصلا دلتون نمی خواد جاتونو با این آدم عوض کنید، اون فازش فرق می کنه.

پس این مردم هستن که پیداش می کنن و راهشون رو از اون وسط باز می کنن... اگر این کلاسیک بشه، همش به خاطر اینه که مخاطبان این کارو کردن. هیچ داستانسرایی نمی تونه بگه من دارم یه کار کلاسیک درست می کنم. مثل این می مونه که بگی هی اینو نگاه کن! من با آویزیون شدن از این چلچراغ تاب می خورم به اون ور اتاق... این مثل فاجعه است یا الان آفتاب بالانس می زنم تو استخر یخ. خوش باشی!!!

وقتی طرفدارها تو خیابون می بیننت چطور رفتار می کنن؟

- این روزا همش اتفاق میفته. مورد ناخوشایند اینه که ارتباط من با طرفدارا تقریبا شبیه یه رابطه تو یه کافه پر سروصداست و ملاقات کسی که جذبش شدید. سلام! اسمت چیه؟ اوه. چه کارا می کنی؟ و بعد شما نمی تونید درست صدای همدیگرو بشنوید... من باید برم!... باشه! شما فقط تو سطح می مونید و این عین ارتباط با طرفداراست. مثل این، من عاشق سریالتونم! این جواب منه هی، ممنونم رفیق، ممنونم... می تونم یه عکس بگیرم؟... البته!... می شه اینو برای پدرم امضا کنید، اون عاشق برکینگ بده... باشه حتما... بعدا می بینمت!

فقط اوقاتی لذت می برم که شانس میارم و یه سمینار، یا یه جلسه پرسش و پاسخ گیرم میاد، یا حتی فقط نشستن و صحبت در مورد این که زندگیم چطوریه، مثل همین الان با خود تو یا صحبت با بازیگرای جوون که خیلی دوستش دارم. بازیگرای دبیرستانی یا دانشگاهی که تو چشم هاشون ستاره دارن و نورشون سوس می زنه و امیدوارن. دوست دارم قادر باشم تشویقشون کنم... و ست شون کنم. سعی می کنم گیرشون بیارم و بگم فکر می کنم بهتون لطف می کنم که بگم اگه یه عشق قوی سوزان برای این کار ندارید، برای بازیگری، یه کار دیگه بکنید چون موفق نمی شید.

می گی که آدم به جوشی نیستی اما بعد این سریال محشر که زندگیت رو عوض کرد، یادگاری یا خاطره ای هست که بخوای نگهش داری؟

- اون کلاهه. کلاه والتر رو برمی دارم و با عینک آفتابیم می ذارمش تو یه جعبه پلاستیکی. اونا دوتا چیزن. پس می دزدمشون - به کسی نگیا - و ... واقعا همینه. خب، یه سری یادگاری به سبک هنرمندها دارم. چیزی که دوستش دارم اینه که این سریال یه مقدار کار هنری بزرگ تولید کرده. هنر واقعا فوق العاده. می بینمش و به عنوان یه آدم هنرمند، دوست دارم هنر بقیه مردم رو هم ببینم و این که ما رو اون تاثیر گذاشتیم یا ازش الهام گرفتیم؟ خیلی اغوا کننده است.

هیچ احساس کردی که فیلمبرداری برکینگ بد مثل فیلمبرداری یه فیلم می مونه؟

- اینو تو قسمت اول احساس کردم. وقتی محصول نهایی رو دیدم. ماه ها بعد از فیلمبرداری قسمت اول بود و هر کسی راه خودشو رفته بود و یه فیلم کار کرده بود یا روی چیزی دیگه کار کرده بود و من نگاهم، مدل موم رو عوض کردم و پنج ماه بعد دیدمش و حتی نتونستم خودمو تشخیص بدم. نمی دونستم اون یارو کیه. اون کیه؟ و بنابراین، کار، سینمایی بود. مثل ... یه رمان بود.

 اون فصل اول رمان بود، جایی که ما با گره و خط داستان آشنا می شیم و این که اون اولین قتلش رو مرتکب می شه و تصمیمی گرفته و تو مسیر خودش قرار گرفته. اینها رو همین جوری بهت نمی ده. سوال های بیشتری می پرسه، بعد بهشون جواب می ده.

چیزی از این شنیدی که بعضیا تو همون دو قسمت اول چنان جونشون به لبشون رسید که تماشای سریال رو رها کردن؟

- چیزی که از برکینگ بد دوست دارم اینه که تند و تیزه. این یه طعم خاص بهش داده و باید قوه تشخیص بالغی داشته باشی تا درکش کنی و نمی خوام به کسایی که سریال رو دوست نداشتن، جسارتی کنم اما اپرا (وینفری) بهم گفت، من اصلا نمی تونم یه حموم اسیدی برم. دل و روده و خون... هوع! در حالی که نظر دوستش، گایل یکی از مجری های برنامه This Morning شبکه CBS اینطوری بود که عاشقشم! خب، اون تو خطه در حالی که اپرا اینجوریه که من نم...نم... نمی تونم!

این اهانت به من نیست، اون خیلی مهربون بود اما من دوست دارم یه کار هنری انجام بدم که برای توده مردم جذاب نباشه ولی برای سلیقه های خاص چرا. حالا حرفم این معنی رو نمی ده که من تو این فضا می مونم چون من نمایش کودکان هم کار می کنم - اون به جای خود - و توی اون چهره های کودکانه رو می بینی و کاری ازشون برنمیاد مگه این که وقتی بازی می کنی واکنش نشون بدن و این محشره و می تونی باهاشون بازی کنیف بگی من کاپیتان هوک یا همچین چیزی هستم.

الان قصد داری بیشتر کمدی کار کنی؟

- کمدی بیشتر و کارهای صحنه ای بیشتر چون سرراست 13 سال کار تلویزیونی کردم و تو اون یه سال بین Malcolm In The Middle و برکینگ بد یه نمایش هم کار کردم و نیاز دارم که به اون روند و حسی که داره، برگردم چون دلم براش تنگ شده.

قرار هست یه مراسم تراشیدن سر برای آخرین بار به صورت تشریفاتی برگزار بشه؟

- می دونی، من مجبورم یه روز در میون بتراشمش اما نه، من آنقدر هم احساساتی نیستم. همچین کاری نمی کنم. منظورم اینه که احتمالا براش داد و فریاد کنم اما الان وقتی یکی دو ماه دیگه از فیلمبرداری و یه تماس بیدارباش شش صبح مونده، خسته تر از اونی هستم که اینطور فکر کنم. براش گریه خواهم کرد اما وقتی که یه کم بخوابم.



درباره دوبله سریال

والتر وایت با صدای مخملی طهماسب

با همه گیر شدن تب تماشای سریال های آمریکایی در بین مردم و توزیع قارچ گونه آنها در شبکه زیرزمینی، شبکه قانونی ویدئویی به این صرافت افتاد که رسما وارد کارزار شود و با خریداری حق پخش این سریال ها از واسطه ها، نسخه قانونی و دوبله آنها را وارد شبکه نمایش خانگی کند؛ اما دست دست کردن این موسسات موجب شد تا نسخه قانونی سریال هایی مثل «لاست» و «فرار از زندان» زمانی وارد بازار رسمی شود که تب دیدن آنها فروکش کرده بود و مردم در حال دیدن سریال های دیگری بودند.

اما با این حال جذابیت دیدن نسخه دوبله بعضی را قلقلک داد تا این سریال ها را بخرند، سریال هایی که البته دوبله آنها چنگی به دل نمی زد و همین باعث شد تا خیلی ها با خرید دو سه قسمت، بی خیال خرید قسمت های بعدی شوند.
بعد از این ماجرا، یکی دو سریال دیگر مثل «ترمیناتور» و «لیست سیاه» هم به بازار آمد که هیچ کدام جریان خاصی به وجود نیاوردند تا این که نوبت به «برکینگ بد» رسید.

ناصر طهماسب والتر وایت شد

این بار و برخلاف دیگر سریال های آمریکایی عرضه شده در شبکه نمایش خانگی، تصویرگستر پاسارگاد که پخش سریال «برکینگ بد» را بر عهده داشت، حساسیت ویژه ای برای دوبله این سریال به خرج داد تال سریال با یک دوبه خوب و ماندگار وارد بازار شود. از همین رو امیرهوشنگ زند را به عنوان مدیر دوبلاژ این سریال انتخاب کرد، مدیر دوبلاژی که یکی از به یادماندنی ترین دوبله های بعد از انقلاب را با دوبله فیلم به یادماندنی «پالپ فیکشن» به نام خود ثبت کرد.

پرونده ای کوچک درباره برکینگ بد (اسلایدشو)


اواز اوایل تابستان مشغول دوبله این سریال شد و با وسواسی قابل توجه، دوبله این سریال را پیش برد تا جایی که الان دوبله سه فصل را به پایان رسانده و دوبله دو فصل دیگر هم در حال انجام است.

او همانطوری که مرحله دوبلاژ را با حساسیت های ویژه اش جلو می برد، در انتخاب دوبلورها هم با وسواس خاصی عمل کرده تا بهترین انتخاب را برای کاراکترهای سریال داشته باشد. او از همین رو ناصر طهماسب را برای صداپیشگی کاراکتر اصلی سریال یعنی والتر وایت انتخاب کرده تا صدای مرموز این دوبلور، بعدی تازه به کاراکتر والتر وایت بدهد؛ کاراکتری مرموز و پیچیده که با پیشرفت داستان لایه های شخصیتی او رو می شود. بی شک تماشای والتر وایت دوست داشتنی با صدای طهماسب دیدنی است.

هنگ با صدای مدقالچی

یکی دیگر از کاراکترهای دوست داشتنی «برکینگ بد» هنک شریدر، باجناق والتر وایت است که در پلیس مبارزه با مواد مخدر کار می کند. زند برای این کاراکتر  نصرالله مدقالچی را انتخاب کرده، از معروف ترین کاراکترهایی که مدقالچی به جای آنها حرف زده، نقش ابوسفیان در فیلم «محمد رسول الله (ص)» مصطفی عقاد است اما آشناترین کاراکتری که بخواهد خیلی سریع تر صدای مدقالچی را در ذهن تان تداعی کند، کاراکتر «پرنس جان» در کارتون «رابین هود» است.

 او حالا در «برکینگ بد» صداپیشه یکی از بهترین کاراکترهای سریال است. حجم و جنس صدای این دوبلور کاملا متناسب با فیزیک و چهره و شخصیت «هنک» است و می توان به این واسطه او را هم جزو انتخاب های خوب زند به حساب آورد.

افسانه پوستی به جای اسکایلر

اسکایلر، همسر والتر وایت هم از کاراکترهای اصلی سریال است، کسی که مجبور می شود در برهه ای از داستان با والتر وایت در تجارت مخوفش همراه شود. برای این نقش افسانه پوستی به عنوان دوبلور انتخاب شده.
او پیش از این در فیلم «تایتانیک» به جای کیت وینسلت حرف زده بود و در «ارباب حلقه ها» صداپیشه نقش «آروین» بود. نقش ماری، خواهر اسکایلر هم به لیلا کوهسار رسیده و حسام صادقی نیکو هم به جای جونیور پسر والتر وایت و اسکایلر حرف زده است.

زند در نقش جسی

اما امیر هوشنگ زند هم خودش یکی از بهترین نقش های سریال را برای خودش برداشته. او در «برکینگ بد» جای جسی حرف زده. او همکار والتر وایت است که البته سرش حسابی بوی قورمه سبزی می دهد. ناصر احمدی، مهرداد میراکبری و سعید مظفری هم دیگر دوبلورهای این سریال هستند که به ترتیب صداپیشه «مایک»، «گاس فرینگ» و «گیل» هستند.

برترین ها به نقل از روزنامه سینما 

کلید واژه ها :
نظرات
ADS
ADS
پربازدید