Performancing Metrics

تام هاردی در نقش مستر بین بزن بهادر | اتاق خبر
کد خبر: 327415
تاریخ انتشار: 3 فروردین 1395 - 15:54
چارلیز ترون در ماجراجویی عجیب و غریب و هذیاگونه جورج میلر، به تام هاردی، پلیس سابق و تنهای گروه گرگ‌ها می‌پیوندد. ماشین‌بازی پر جست و خیزی که هیرونیموس بوش – نقاش هلندی - را تداعی می‌کند.

به گزارش اتاق خبر، در عنوان فیلم صفت درستی آمده است؛ فیلمی به شدت دیوانه‌وار، اصوات ناهنجار گوش خراش و کاملاً در اوج. جورج میلر، «مکس دیوانه»، دنباله وسترن-پانکش را در قامت یک تریلر اکشن تعقیب و گریز در بیابان، عجیب و غریب پساآخرالزمانی،  با قافله‌ای از ماشین‌‌ها احیا کرده است. به نظر دو جین از سکوهای عظیم و 18چرخ‌های غول‌پیکر با رانندگی مردان صلیبی با موهای بلند و دندان‌های خراب یا بدون مو و بی‌دندان در فیلم وجود دارد. این صلیبیون ماشین‌هایشان را به جمجمه‌ها و دیگر تجهیزات ناهمگون مجهز کرده‌اند. روی برخی از این ماشین‌های متجاوز، دسته‌ای ثابت از نوازندگان درام حضور دارند، متخاصمانه و منظم می‌نوازند و جنسی از سر و صداهای ترسناک و آزاردهنده پدید می‌آورند که معمولاً تنها در خیابان‌های فستیوال ادینبورو می‌توان شنید.

دشمن مرعوب‌گر، کامیونی مخصوص به گیتاریستی دارد که روی کاپوت با توده‌ای از آمپلی‌فایرها نشسته است، چیزی را در هم می‌کوبد که شاید دنباله‌ای بر زد و خوردهای گروه هوی‌متال اسلیپنات باشد. تنها یک بار ضبط کردن ناممکن است- این مردم به تداوم موسیقی سرزنده و پرخاشگر باور دارند. و هنگام تصادف ماشین‌ها، هیچ چرخش رو به جلویی صورت نمی‌گیرد؛ با وجود اینکه در دهه هفتاد ماشین‌ها به عقب پرت می‌شدند. ولی اکنون پخش و پلا شدن محور عقب معمولی ماشین به قصد تصادفی همراه با پشتک و واروهای عظیم است که به من حس از دست دادن دندان می‌دهد.

فیلم شبیه به بازی GTA است که هیرونیموس بوش را تداعی می‌بخشد، با تقلیدی از فیلم «از گرگ و میش تا سحر» اثر رابرت رودریگز. تام هاردی نقش مکس روکاتانسکی را بازی می‌کند. مرد قانون و عشق ماشین فیلم‌های اصلی، با قتل همسر و فرزندش دست به اقدامات شدیدی می‌زند. این فیلم به دنباله‌ای بر تریلوژی سابق نمی‌ماند؛ بیشتر یک تصویرسازی مجدد کلی از نسخه اولیه است یا در مجموع احساس‌نگاری هر سه نسخه.

مکس در فیلم گرگی تنهاست، یک بازمانده از فاجعه جهانی در تصویری مبهم که حول نفت، آب و اجناس نادر و گلوله پدید آمده است. مکس با فلش‌بکی از خاطرات کودکی عذاب می‌کشد که نتوانسته نجاتش دهد. او به دست جنگ‌سالار نفرت‌انگیز، ایمورتن جو (شخصیت منفی فیلم با بازی هیو کیس بایرن، کهنه‌کار مکس دیوانه) اسیر می‌شود و به دژ نامتقارن او، سیتادل، برده می‌شود، جایی که ایمورتن جوی جنگ‌سالار در آنجا، با کنترل منابع آبی و تولید صنعتی شیر مادر، توده‌ای از مردم نیمه حیوان و مظلوم را تسخیر کرده است و از زنان باردار و زندانی محصول برداشت می‌کند. مقدر شده است مکس با شورشی دیگری فرار کند: فیوریوسا، ژنرال تک دست، با بازی خودنمایانه و نگاه خاص چارلیز ترون که کارش هدایت یورش، دزیدن بنزین، مهمات و دیگر اجناس است.

او نیز همچون مکس روزی دستگیر شده و به جنگجویی شبه‌گلادیاتور در خدمت جو تبدیل شده است. فیوریوسا اکنون در حکومت استبدادی پدرسالارانه جو خشمگین است. فرار می‌کند، ارتشی ناممکن از زنانی جوان و ملبس به حداقل لباس تشکیل می‌دهد. «پرورش‌دهندگان» جنگ سالار آرزو دارند مادران فرزند جو شوند (به نظر بیشتر برای عکسبرداری مجله استرالیایی وو (Vough) هدایت می‌شوند). مکس و فیوریوسا مرحله نهایی و تماشایی مبارزه با غاصبان را رهبری می‌کنند و باید با ناکس، پیاده‌نظام سر تراشیده و سفیدچهره جو، با بازی نیکلاس هولت معامله‌ای کنند.

واقعاً فیلمی عجیب است. برای مثال مکس، تام هاردی متزلزل در حرف زدن متزلزل است و تنها لب می‌زند، به همه چیز شبیه است به جز مل گیبسون. این ترون است – یا شاید رزی هانتینگتون وایتلی در نقش اسپلندید (پر زرق و برق) – که توهمی از گیبسون خوش قیافه 1979 را به چالش می‌کشند، به غیر از این احتمالاً مکس به قدر کافی خوش قیافه نیست. «مکس دیوانه: جاده خشم» تقریباً به سبک و سیاق یک فیلم صامت ساخته شده است. دیالوگ در حداقل میزان ممکن است و هنگامی که مکس حرفی می‌زند، معمولاً غرشی غیرعادی از کلام او پیشی می‌گیرد، صدای مممممممممم من‌من‌کنان، شبیه یک مستر بین بزن بهادر. هاردی در حداقل حرف زدن پوست کلفت بازی درمی‌آورد. شبیه‌ترین مکس ممکن در بازی تام هاردی به انفجار عاطفی بازمی‌گردد که اسپلندید عمل متهوارنه‌ای انجام می‌دهد و از کامیون آویزان می‌شود، مکس لبخند نخودی تحویلش می‌دهد و با نگشت شست تاییدش می‌کند. این رفتار مکس دیوانه چیزی در مایه‌های ابراز علاقه  و گفتن «عزیزم، شجاعتت مثال‌زدنیه» است. وقتی ناکس در آرزوی مبارزه‌طلبی یا بیان رضایت است، رنگی نقره‌ای روی دهان خود اسپری می‌کند تا صورتش را بیش از پیش شبیه به جمجمه کند. عمل ناکارآمدی است.

یک لحظه کلیدی مسلم، حرکات بدن مردم، به خصوص بدن مکس است که به تدریج سرعت می‌یابد. به فیلم نوعی تاثیر هولناک و رویاگونه می‌دهد که بعدتر از این شبه‌نظامیان وحشی، در آن چشم‌انداز، رنگ‌ها غرابتی دالی‌وار و اتفاقی به فیلم می‌دهند. همه چیز به ظاهر سیال و سوخته است. حرارت و بیابان هر کسی را دیوانه می‌کند، همچون مکس. گویی کسی می‌گوید: «به آب معتاد نشو؛ بر تو مسلط خواهد شد و تو در غیابش خشمگین می‌شوی». می‌توانست شعار روی پوستر برای این فیلم کاملاً جنون‌وار باشد.

اما این جنون سرسام‌آور هیچ داستانی ندارد. یعنی همه چیز در این بیابان برهوت رها و آزاد است. عده‌ای می‌روند و بازمی‌گردند. گویی بستر فیلم نیز برهوتی از داستان است. کسی با کسی حرف نمی‌زند و برای آنانی که تریلوژی میلر را ندیده باشند، همه آنچه بر مکس می‌گذرد مبهم است. میلر نیز تلاشی بر ابهام‌زدایی نمی‌کند. به نظر در تلاش است فیلم کالتی بسازد برای هوادارانش. هوادارانی که از انفجار و متلاشی شدن ماشین‌های واقعی در پرتو موسیقی پانک راک لذت می‌برند. دوستداران کت‌های چرمی که آنچه انجام می‌گیرد برایش مهم نیست، میزان جنون و مصرف آدرنالین بر هر چیزی برتری دارد.

نوشته پیتر برادشاو

منتشر شده در مجله گاردیت

ترجمه از احسان زیورعالم

تسنیم

کلید واژه ها :
نظرات
ADS
ADS
پربازدید