Performancing Metrics

امريكا نمي‌خواهد مدافع ماجراجويي‌هاي مصنوعي عربستان باشد | اتاق خبر
کد خبر: 335294
تاریخ انتشار: 1 اردیبهشت 1395 - 11:12
روزنامه اعتماد در صفحه جهان در گفت و گو با عليرضا ميريوسفي به بررسي چهارمين سفر باراك اوباما به خاورميانه و ديدار با ملك سلمان، پادشاه عربستان پرداخت.

اتاق خبر - در اين گفت و گو كه در شماره چهارشنبه يكم ارديبهشت 1395 خورشيدي با مدير گروه مطالعات خاورميانه دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امورخارجه و عضو سابق هيات نمايندگي ايران در سازمان ملل منتشر شد، مي خوانيم: چهارمين سفر باراك اوباما به منطقه و ديدار با ملك سلمان، پادشاه عربستان به دليل مسائل مهمي كه در منطقه وجود دارد از چند جنبه حايز اهميت است، مهم‌ترين آن مي‌توان به موضوع سوريه، يمن و حتي ليبي اشاره كرد كه در اين سفر گفته مي‌شود طرفين بنا به حل اختلاف نظرها دارند.
همچنين بحث خريد تسليحاتي اعراب از امريكا و انتشار ٢٨ صفحه اسناد مربوط به يازده سپتامبر كه در آن از نقش عربستان در اين حملات پرده برداشته نيز از جمله مسائلي است كه در اين سفر مي‌توان به آن اشاره كرد. از همين رو گفت‌وگويي داشتيم با عليرضا ميريوسفي، مدير گروه مطالعات خاورميانه دفتر مطالعات سياسي و بين‌المللي وزارت امورخارجه و عضو سابق هيات نمايندگي ايران در سازمان ملل تا ابعاد اين سفر را مورد بررسي قرار دهيم.
**در سفر اوباما به رياض به نظر مي‌رسد اعراب در نخستين هدف خود به‌شدت دنبال تسريع بخشيدن در خريد تجهيزات جديد نظامي از امريكا هستند. در شرايط فعلي چرا اعراب تا اين حد بر خريد تسليحات جديد نظامي پافشاري مي‌كنند؟
براي بررسي اين موضوع نياز است كه به دورنمايي از روابط بپردازيم كه بر اين اساس مي‌توان به درك برخي موضوعات جديدتر نظير افشاي ٢٨صفحه مربوط به يازده سپتامبر كه عربستان تهديد به خروج اموال خود امريكا گرفته نيز نزديك شد.
اساس روابط امريكا و عربستان به دهه ١٩٣٠ و تشكيل آرامكو باز مي‌گردد. از آن زمان معادله‌اي بين دو كشور به وجود آمد به نام نفت در برابر امنيت؛ عربستان بر خلاف تصوري كه در كشورما در مورد آن وجود دارد، هيچگاه در دوران استعماري، در قلمرو دولت‌هاي غربي و به ويژه انگستان نبوده است و همين اين امكان را به امريكايي‌ها داد كه نفت را در عربستان بدون مزاحمت دولت انگليس استخراج كنند و با تاسيس شركت آرامكو معادله نفت در برابر امنيت شكل بگيرد.
اين قرارداد كاملا متفاوت با بسياري از قراردادهاي نفتي بود كه تا آن زمان وجود داشت. در سال ١٩٤٥اين معادله نانوشته تبديل به يك قرارداد نوشته شده شد و تا به امروز با فراز و نشيب‌هايي ادامه داشته است. با اين حال، در اواخر دهه شصت ميلادي و پس از جنگ اعراب و اسراييل، رابطه نفت در برابر امنيت دچار مشكل شد و عربستان صادرات نفت را تحريم كرد، از آن به بعد عربستان همواره تلاش كرده تا از نفت به عنوان يك ابزار و سلاح سياسي استفاده كند و در اين رابطه امريكا نيز استثنا نبوده است.
در امريكا و معمولا پس از انتخاب هر رييس‌جمهور جديد، بازبيني سياست‌هاي گذشته هر از چندگاهي مطرح مي‌شود و عربستان هم از اين موضوع مستثني نبوده است. در سال‌هاي گذشته، چندين بار بحث تغيير نوع روابط با عربستان به ميان آمده اما تا به امروز ماهيت روابط مانند گذشته است و تا به امروز عربستان تلاش داشته است از نفت و همين‌طور سرمايه‌گذاري‌هايي كه در امريكا انجام داده است، براي تداوم اعتبار اين معادله، با درجه از برتري براي عربستان، استفاده كند.
پس از آنكه بحث نفت صخره‌اي در امريكا پيشرفت كرد و همچنين وقايعي كه در عراق رخ داد منجر به صدور و قرائت گزارش هميلتون- بيكر در دسامبر ٢٠٠٦ در كنگره امريكا شد، ايالات متحده تصميم گرفت كه سياست پرهزينه خود در خاورميانه را كه شامل عربستان بود نيز مورد تجديد نظر قرار دهد و سعي شد سياست جديد خاورميانه‌اي را شكل دهند كه پنج پايه اصلي دارد. يكي از آنها بسيار معروف است كه به طور رسمي اعلام شد موضوع چرخش به شرق است زيرا با وجود نفت صخره‌اي و استقلال نسبي امريكا از نفت عربستان، منافع امريكا در خاورميانه لزوما بيش از ضررهاي آن نيست.
بنابراين هرچند به طور كلي معادله نفت در برابر امنيت ميان امريكا و عربستان وجود دارد، اما از شدت و اصرار امريكا بر آن كاسته شده است و پيش بيني مي‌شود كه در سال‌هاي آينده نيز كاهش يابد. دومين پايه سياست جديد امريكا، موضوع عدم مداخله نظامي در خاورميانه است. سومين مورد اينكه امريكا سعي مي‌كند با سياست هدايت از پشت حضور آشكار به ويژه در بعد نظامي در خاورميانه نداشته باشد و كشورهاي ديگر منطقه را تشويق به حضور نظامي در بحران‌ها در موارد لزوم كند، چهارمين مورد بحث حمايت از اصلاحات و انقلاب‌هاي كنترل شده در منطقه در كنار ابزارهاي نظامي است و پنجمين مورد نيز حفظ برتري نظامي رژيم اسراييل در منطقه موسوم به QME است كه در فروش‌هاي تسليحاتي امريكا يك اصل لايتغير بوده است، به اين معني كه همواره برتري نظامي رژيم اسراييل در منطقه بايد حفظ شود.
همواره لابي‌هاي اسراييلي در داخل امريكا مهم‌ترين مانع فروش تسليحات پيشرفته به كشورهاي اسلامي و عربي از جمله عربستان سعودي بوده‌اند. در سال ٢٠١٢ كه دولت اوباما سرانجام با فروش نسل جديد هواپيماي اف-١٥ به عربستان موافقت كرد، پنتاگون اعلام كرد كه رادارهاي اين هواپيماها به گونه‌اي طراحي شده كه قابليت پرواز بر فراز سرزمين‌هاي اشغالي را نخواهند داشت. در حال حاضر كه عربستان سومين خريدار تسليحاتي در سطح جهان به شمار مي‌آيد.
سست شدن معادله نفت در برابر امنيت باعث مي‌شود عربستان احساس ناامني روزافزوني كند. شكست‌هاي استراتژيكي كه در دهه‌هاي گذشته عربستان در منطقه داشته هم از جمله مواردي است كه عطش اين كشور براي خريد تسليحات بيشتر شود و اين كشور در كنار خريد‌هاي تسليحاتي و حتي بيش از آن، تمايل داشته و دارند تا پيمان‌هاي نظامي جديد با امريكا و غرب انعقاد كنند.
**امريكا در بحث يمن نگران گسترش القاعده در اين كشور شده و حملاتي را عليه آنها انجام داده و به نظر مي‌رسد كه در اين زمينه قصد دارد عربستان را نيز همراه خود كند، چنين موضوعي تا چه حد مي‌تواند با واقعيت همراه باشد؟
اختلافات امريكا و عربستان در يمن به اعتقاد من كمتر از ساير مناطق مثل سوريه و عراق است. بايد توجه كرد كه اين دو كشور كماكان متحدين يكديگر هستند. اما در طرز عمل در برخي مناطق اختلاف نظرهايي دارند. در مناطقي مانند سوريه همواره اختلافات زياد بوده است. در مصر و به خصوص در اوايل سقوط مبارك اختلافات به‌شدت زياد بود.
در عراق نيز سياست‌ها و نگرش دو كشور متفاوت است. منتها در برخي مناطق مانند يمن اختلافات پس از ٢٠١١ حداقلي بوده است، البته پس از ناكامي عربستان در دستيابي به اهدافش در تجاوز به يمن، برخي اختلافات بين دو كشور نمايان شده است. با اين حال پرونده اين مناطق شامل يمن از همان ابتدا به عربستان سپرده شد و امريكا نيز همراهي مي‌كرد.
قطعنامه‌هاي متعددي با حمايت امريكا و به نفع عربستان در شوراي امنيت درباره يمن تصويب شد و اختلافات زيادي در آنجا وجود نداشت. حتي در ١٨ مارس٢٠١١ كه نيروهاي عربستان وارد يمن شدند و ٥٣ نفر را كشتند، امريكا اعتراضي نكرد؛ بر خلاف بحرين كه امريكا به‌شدت به حضور نظامي عربستان اعتراض و مخالفت كرد. منتها اتفاقي كه رخ داد اين بود كه جنگ يمن بيش از آن چيزي كه عربستان و شايد امريكا تصور مي‌كردند به طول انجاميد، ولي اختلافات اخير خيلي شديد نيست.
در خصوص القاعده نيز امريكا عمليات هواپيماهاي بدون سرنشين را از سال‌ها قبل انجام مي‌دهد. به نظر من دولت اوباما سعي دارد در ماه‌هاي آخر حكومت خود اتفاق غير منتظره‌اي در خاورميانه شامل سوريه و يمن و ليبي و ساير مناطق رخ ندهد. با اين حال هرپيشرفتي در اوضاع سوريه و عراق مي‌تواند به بحث يمن و ساير مناطق خاورميانه نيز كمك كند.
**در رسانه‌هاي امريكا عنوان شده است كه يكي از برنامه‌هاي سفر اوباما جلب حمايت اعراب از دولت وحدت ملي ليبي و همچنين تشكيل يك ائتلافي به همراه اعراب و ناتو در ليبي براي سركوب داعش است. با توجه به اينكه آقاي اوباما بزرگ‌ترين اشتباه خود را در ليبي عنوان كردند آيا اهداف ايشان در خصوص ليبي در عربستان محقق خواهد شد؟
ليبي يكي از نقاط ضعف دولت اوباما است و دولت امريكا نگراني زيادي از طرح آن در رقابت‌هاي نهايي رياست‌جمهوري دارد؛ دليلش هم كشته شدن سفير امريكا در ليبي و انتقادات داخلي است. در داخل امريكا مشهور است كه سه زن جنگ‌طلب اوباما را با وجود بي ميلي اوليه‌اش به مشاركت در اين جنگ تشويق كردند: هيلاري كلينتون، سامانتاپاور و سوزان رايس. بايد توجه كرد كه سخنان اينچنيني از اوباما مصرف داخلي و انتخاباتي نيز دارد.
با اين حال امريكا اكنون با توجه به سياست پنج گانه‌اي كه اشاره كردم در هر عمليات نظامي قصد دارد نقش مشهودي نداشته باشد و از طرفي نيز با مشاركتي بسيار محدود، وارد جنگ جديدي نشود و ترجيحا وظيفه جنگ را بر عهده سربازان غيرامريكايي و ترجيحا ارتش‌هاي عربي بگذارد. اگر خاطرتان باشد عربستان با استفاده از همين خواسته چندساله دولت امريكا چندي پيش يك مانور تبليغاتي انجام داد كه قصد دارد يكصد هزار سرباز به جنگ سوريه اعزام كند.
اين مانور بر مبناي شناختي است كه وزير خارجه اين كشور از سياست داخلي امريكا دارد. اينكه چقدر طرحي كه اشاره كرديد در ليبي مي‌تواند جلو رود و به ويژه اينكه تا چه حد اعراب يا حتي اعضاي ناتو حاضرند نيروهاي نظامي خود را درگير بحران ليبي كنند، مطالبي است كه محل سوال است و اين احتمال وجود دارد كه اگر هم انجام شود بيشتر جنبه نمايشي داشته باشد. به هر حال ليبي يكي از موضوعاتي است كه نامزدهاي انتخابات امريكا بر اساس آن به دولت كنوني امريكا حمله خواهند كرد.
**در موضوع سوريه گمانه‌زني‌ها حاكي از آن است كه امريكا و روسيه براي حضور آقاي اسد در دوره انتقالي به توافق رسيدند و طرح جديدي نيز براي حضور اسد به همراه سه معاون از مخالفان در دوره انتقالي نيز مطرح شده است، به نظر شما اوباما مي‌تواند اعراب را بر سر ماندن آقاي اسد در دوره انتقالي متقاعد كند؟
من فكر مي‌كنم اين طرح‌ها بيشتر در حد گمانه‌زني‌هاي رسانه‌اي هستند. آن چيزي كه معقول است اين است كه موارد اختلاف‌برانگيز، در مراحل بعدي مورد بحث قرار گيرد و مانع پيشبرد قطعنامه ٢٢٥٤نشود. واقعيت اين است كه قطعنامه شوراي امنيت كه پس از تشكيل ائتلاف چهارگانه نظامي و مداخله گسترده نظامي روسيه در سوريه تصويب شد ضربآهنگ مناسبي را براي حل قضيه انجام داد و همراهي امريكا نيز براي تصويب اين قطعنامه وجود داشته است.
اما برخي دولت‌هاي مخالف حكومت سوريه و به ويژه عربستان از شرايط حاكم بر روند صلح سوريه ناراضي هستند و هيچگاه به راه‌حل واقعي فكر نكرده‌اند و هميشه به دنبال راه‌حل نظامي بوده‌اند، پس از تصويب قطعنامه به سمت راه‌هاي تخريبي و ايجاد موانع بر اجرايي‌سازي قطعنامه ٢٢٥٤ رفتند. ابتدا با منع حضور معارضين براي حضور در مذاكرات ژنو آغاز كردند و حتي اعدام شيخ نمر را نيز در اين راستا مي‌بينم، زيرا سوريه يكي از مهم‌ترين بازي‌هاي راهبردي قرن اخير در خاورميانه است. به نظر مي‌رسد يكي از نقاط اختلاف امريكا و عربستان، در موضوع سوريه و اجراي قطعنامه ٢٢٥٤ است.
**برخي معتقدند سفر اوباما يك فرصت طلايي براي اطمينان بخشي به اعراب براي حفظ امنيت آنها توسط امريكاست زيرا اكنون با توجه به مولفه‌هايي كه فرموديد امريكا نيازي به درگيري براي حفظ امنيت اعراب نمي‌بيند، آيا آقاي اوباما در اين سفر اطمينان لازم را خواهد داد؟
بخشي از اين موضوعات تحت تبليغات لابي‌هاي كشورهاي عربي در داخل امريكا شكل مي‌گيرد. چرا كه اگر به صحبت‌هاي آقاي اوباما در مصاحبه با نشريه آتلانتيك و قبل از آن نيويورك‌تايمز بازگرديم، چالش‌هاي اصلي عربستان و متحدين منطقه‌اي‌اش، بيشتر چالش‌هاي داخلي است و بسيار متفاوت با چيزي است كه ادعا مي‌كنند.
عربستان با توجه به چالش‌هاي داخلي و منطقه‌اي كه با آنها مواجه است تلاش مي‌كند، به بحران مصنوعي تنش با ايران دامن بزند و اينها بهانه‌اي است تا بتواند به سركوب مخالفان داخلي و منطقه‌اي خود بپردازد و اين چيزي نيست كه امريكايي‌ها آن را ندانند. دليل اين چالش‌ها اكثرا از ساختار سياسي و قبيله‌اي اين كشورها ناشي مي‌شود و در قرن٢١ اين‌گونه اداره كردن كشور بزرگي مثل عربستان روزبه‌روز سخت و سخت‌تر مي‌شود و اين كشور سعي مي‌كند از اين بحران‌هاي ساختگي براي توجيه مشرعيت اين نوع حكومت استفاده كند.
اما آنچه كشورهاي عربي از امريكا مي‌خواهند تا سياست‌هاي تحريك‌آميز خود را ادامه دهند، اين است كه امريكا به نيابت از آنها در منطقه به جنگ بپردازد و اين چيزي است كه امريكايي‌ها نمي‌پذيرند. در فوريه ٢٠١٥ اجلاس كمپ ديويد برگزار شد، كشورهاي عربي تلاش فراواني براي گرفتن يك تضمين امنيتي مثل تضمين امريكا به ناتو انجام دادند كه امريكا نپذيرفت و بعيد به نظر مي‌رسد چنين تضمين‌هايي در آينده هم داده شود زيرا اين تضمين‌ها تنها به تنش آفريني‌هاي جديد و ايجاد بحران‌هاي مصنوعي ديگري در منطقه منتهي مي‌شود و بعيد مي‌دانم امريكايي‌ها قصد مشاركت در آن را داشته باشند.
**اوباما كشورهاي عربي را به نوعي طفيلي خوانده بود، آيا اين را در راستاي تغيير ماهيت روابط امريكا با اعراب نمي‌بينيد؟
روابط دو طرف هنوز تغيير ماهيت پيدا نكرده است، اما يقينا معادله نفت در برابر امنيت دچار تغييراتي شده و امريكايي‌ها لزوما ديگر به آن به عنوان يك سرمايه راهبردي نگاه نمي‌كنند. به‌علاوه دولت امريكا سعي مي‌كند استفاده عربستان از نفت به عنوان يك سلاح را مهار كند.
**امريكا به‌شدت نگران شرايط جوامع عربي و گسترش افراط گرايي در آنها است. آيا اوباما در اين سفر اصراري بر تغييرات و اصلاح در جوامع داخلي كشورهاي عربي خواهد كرد؟
يكي از اختلافات اساسي كه در سطح رفتار بين امريكا و عربستان است نحوه مهار و كنترل جنبش‌هاي اجتماعي و حركت‌هاي به ويژه اسلام‌خواهانه در منطقه است. هدف امريكا و عربستان در اين زمينه يكسان است. در سال ٢٠١١ بعد از آغاز بيداري اسلامي چندين مقاله مقام‌هاي گذشته و حال امريكا نوشتند كه هدف امريكا اين است كه از ظهور يك انقلاب اسلامي جديد در مصر، اردن و عربستان و ساير كشورهاي عربي جلوگيري كند. اما پس از جلسات متعدد مقامات امريكايي با جامعه‌شناسان و ديگر متخصصين منطقه، به اين نتيجه رسيدند كه صرفا اعمال سياست‌هاي سركوبگرايانه و نظامي جوابگو نيست بايد در كنار آن و در برخي مناطق، از اصلاحات اجتماعي و سياسي حمايت كنند و حتي در بعضي مواقع از انقلاب‌هاي كنترل شده حمايت كنند.
عربستان اما با اين سياست مشكل داشت اگرچه در ٢٥ ژانويه ٢٠١١ زماني كه اوباما با ملك عبدالله تماس گرفت و نياز به يكسري اصلاحات در جامعه عرب را به وي گوشزد كرد، مطابق گزارش نيويورك‌تايمز ملك عبدالله از آن استقبال كرد، اما به فاصله چند روز سياست عربستان تغيير كرد و سياست مشت آهنين اتخاذ شد و بازهم همانطور كه رسانه‌هاي غربي گزارش داده‌اند در ٨ فوريه ملك عبدالله با اوباما تماس گرفت و گفت بايد به هر شكلي مبارك حفظ شود حتي اگر به قيمت شليك به مردم باشد. اين موضوع در مارس همان سال و در پاسخ به درخواست اوباما از ملك عبدالله براي عقب‌نشيني نيروهاي سعودي از بحرين تكرار شد.
يقينا اين موضوع يكي از اختلافات امريكا و عربستان است زيرا عربستان كماكان صرفا سياست مشت آهنين را در قبال هر بحران و مشكلي در منطقه دنبال مي‌كند و تنش آفريني مصنوعي نيز بخشي از همين جريان است تا سياست قرون وسطايي خود را در افكار عمومي توجيه كند. به احتمال زياد يكي از موضوعات اصلي سفر نحوه مقابله با جنبش‌هاي اسلامي و نظير آن در منطقه است و به نظر من اين اختلاف ادامه پيدا خواهد كرد.
*منبع: روزنامه اعتماد

94110

نظرات
ADS
ADS
پربازدید