Performancing Metrics

صابر ابر:شايد اين حرفي كه مي‌خواهم بزنم براي برخي اذيت‌كننده باشد | اتاق خبر
کد خبر: 362734
تاریخ انتشار: 13 مرداد 1395 - 10:57
صابر ابر را بیشتر به عنوان بازیگر می‌شناسند.اما فعالیت‌های هنری او تنها به بازیگری محدود نمانده است. عکاسی، نقاشی، چاپ کتاب و... از جمله کارهایی است که او در کنار بازیگری انجام می‌دهد. او همچنین در آلبوم «در شعله، با تو رقصان» به همراه پانته‌آ پناهی‌ها با

به گزارش اتاق خبر، علاوه بر اينها صابر ابر كارگرداني نيز مي‌كند. «واوها و ويرگول‌ها» و«۲۱ بار مردن در ۳۰ روز» دو نمايشي است كه صابر ابر آنها را كارگرداني كرده است. اما تازه‌ترين تجربه كارگرداني‌اش نمايشي به نام «پرتقال‌هاي كال» به نويسندگي سينا آذين است كه در تماشاخانه ايرانشهر به صحنه رفته است. اين نمايش ذهن پيچيده نويسنده‌اي ايراني و مهاجرت كرده را به تصوير مي‌كشد. سعيد چنگيزيان، پانته‌آ پناهي‌ها، الهام كردا، ستاره پسياني، ليلي رشيدي، مهدي كوشكي، مرضيه بدرقه و بهاره مصدقيان بازيگران اين نمايش هستند و در خلاصه آن آمده است: «اريس شهر عجيبيه. اين‌جا انگار همه يه‌چيزي جا مي‌ذارن. وقتي مي‌آي اين‌جا، يا چيزي بهت اضافه مي‌شه، يا چيزي ازت كم مي‌شه. پاريس زندگي آدم رو تغيير مي‌ده، بعضي‌وقت‌ها هم اون رو از آدم مي‌گيره». صابر ابر در اين گفت‌وگو از دغدغه‌هايش در مقام كارگردان مي‌گويد و نگاهش به هنر تئاتر. هنري كه به عقيده او برخي آن را مقدس مي‌پندارند وسعي مي‌كنند حضور افراد را در آن كنترل كنند...

 

نگاهي كلي به كارهاي شما در تئاتر - چه در مقام بازيگر و چه در مقام كارگردان- نشان مي‌دهد علاقه چنداني به رئاليسم نداريد. اين اتفاقي است يا دليل خاصي دارد؟

دليل خاصي دارد! براي اينكه فكر مي‌كنم تئاتر براي من جاي خاصي است. من در زندگي شخصي‌ام سعي مي‌كنم آدم رئالي باشم و از طرف ديگر سينماي ما سينمايي است كه گنجايش و شرايط مناسبي را در فضايي جز رئاليسم ندارد. ما كه تيم‌ برتون نداريم! آثار موفق سينماي ما هم همگي متعلق به فضاي رئال و سوپر رئال هستند! به خاطر همين، من براي بازي در تئاتر هميشه سعي كرده‌ام چيزي را انتخاب كنم كه قطعا نمي‌توانم در سينما آن را تجربه كنم؛ كه اين انرژي و نياز من تخليه شود. چون سخت است كه اين نيازم را با خودم اين طرف و آن طرف ببرم! اين انتخاب‌ها تعمدي و با دقت بوده است.

 

كمي از اين حس نياز به تجربه فضاي غيررئاليستي بيشتر بگوييد.

هر كسي خودش را با چيزي آرام مي‌كند. شايد من چون عصباني نمي‌شوم، شايد چون خيلي خيلي خوشحال نمي‌شوم، شايد چون هيچ حسي در من به يك مرحله خيلي بالايي نمي‌رسد، بايد كاري كنم كه بتوانم در تعادل زندگي كنم و با اين گونه تئاتر، اين كار را مي‌كنم. اصولا با بازيگري اين كار را مي‌كنم. چون از درون من بيرون مي‌آيد. چيزي نيست كه آن را بسازم. خود من هستم. مي‌توانم خشم و غم و بقيه احساساتم را با آن تخليه كنم. سينما اين اجازه را به من بازيگر نمي‌دهد. چون سينما مقطع است. اما در تئاتر با خودت مي‌گويي من يك ساعت و نيم، پيوسته شيدايي مي‌كنم تا كمي حالم خوب شود. (مي‌خندد)

 

«پرتقال‌هاي كال» كي نوشته شد؟

اول از همه بگويم سينا آذين نويسنده اين متن، جزو نوابغي است كه در سال‌هاي آينده اتفاقات خوبي براي او رقم خواهد خورد. چون نگاهش در نهايت معاصر بودن پيش مي‌رود و من اين را خيلي دوست دارم. او به روز و به زمان پيش مي‌رود و اين بستر معاصر بودن قرار نيست ما را محدود كند. سينا دو سال و اندي روي اين متن كار كرد. اصلا سال ٩٣ متن را به من داد.

 

در اين دو سال و نيم اين متن تا چه حد تغيير كرد؟ دو سال و نيم متعلق به روزگاري است كه ديگر منسوخ شده! اينكه كسي بگويد من دو سال و نيم با نويسنده در ارتباط بودم. ضمن اينكه بسياري از مخاطبان هم ممكن است بگويند براي چنين متني دو سال و نيم وقت گذاشته‌ايد؟!

بله! واقعا مشكل همين‌جاست. من آدم‌هايي را مي‌شناسم كه شش تا هفت سال است كه دارند روي فيلمنامه‌شان كار مي‌كنند و آن را نمي‌سازند و من مي‌گويم خب كافي است ديگر! چه كار ديگري مي‌تواني با اين فيلمنامه بكني! مدام هم درگيرش هستند نه اينكه هي بروند و بعد دوباره ول كنند. اما درمورد اين متن اين‌طور نبوده كه ما تمام دو سال و نيم را پيوسته روي متن كار كرده باشيم. نه. من كارهاي خودم را داشتم و سينا هم همين‌طور. اما آنچه براي ما مهم بود اين بود كه با متني وارد تمرين شويم كه حداقل براي من به عنوان كارگردان و براي سينا به عنوان نويسنده، متن سر و شكل‌دار و كاملي باشد.

وقتي مي‌گويم دو سال و نيم روي اين متن وقت گذاشته‌ايم به آدم‌ها حق مي‌دهم كه تعجب كنند. يا بگويند مگر چكار كرده‌ايد! حاصل دو سال و نيم اين است؟! دست‌كم در جايگاهي كه من ايستاده‌ام به اين زمان نياز داشتم. شايد براي يك نفر ديگر، اين زمان زودتر و براي شخص ديگري ديرتر باشد. اما من اين زمان را دادم تا چيزي اتفاق بيفتد و با آن خوشحال شوم و بگويم مي‌خواهم انجامش بدهم. نمي‌خواهم بگويم من كار مهمي كردم نه! من هيچ‌وقت دو كار را همزمان انجام نمي‌دهم. چه در بازي چه در كارگرداني. اما الان شش ماه است كه از زمان تمرين كار تا الان هيچ كاري را قبول نكرده‌ام تا خللي وارد اين پروسه نشود. تا وقفه‌اي ايجاد نشود. اين متن كه به زودي چاپ خواهد شد، شكل اجرايي‌اش چيزي نيست كه من انتخاب كردم. متن سينا به مراتب خيلي رئال‌تر است و به مراتب ساده‌تر همه‌چيز را بيان مي‌كند. اما از آنجايي كه من دوست دارم طور ديگري با مخاطب ارتباط برقرار كنم، با مشورت كامل نويسنده يك كارهايي با متن كردم.

 

نمايش شما در پاريس مي‌گذرد، در حالي كه آدم‌هاي آن ايراني هستند. اما پاريس هم جز كاركرد نشانه‌اي كاركرد خاص ديگري ندارد. آيا اينكه داستان در پاريس مي‌گذرد دست شما را براي مطرح كردن پاره‌اي مسائل باز مي‌گذاشت؟ يا اينكه دلايل ديگري در كار بود؟

خب نكته جالبي است كه چرا آنجا پاريس است و ظاهرا هر جايي مي‌تواند باشد. يك چيز براي من خيلي مهم است. آدم اصلي اين نمايش يك نويسنده است و از آنجايي كه بقيه آدم‌ها در كنار او و از ذهن او شكل مي‌گيرند و آدم‌هاي نويسنده هستند، هر كدام‌شان بايد بخشي از آن جنون را داشته باشند. اينكه چرا پاريس انتخاب شده و تهران انتخاب نشده براي اين نبوده كه من بخواهم از چيزي فرار كنم. چون آنچه من مي‌خواستم بگويم در نمايش مي‌گويم. چيزي نبود كه بخواهم آن را از فيلتري عبور بدهم و براي همين شهر را تغيير بدهم. به نظرم آنجا جايي است كه يك چيز كلي دارد. همان چيزي كه در خلاصه نمايش هم گفتيم. پاريس يا چيزي به تو اضافه مي‌كند يا چيزي از تو كم مي‌كند. در واقع نوعي تصوير روياگونه از پاريس وجود دارد كه به فضاي نمايش و وقايع هم نزديك‌تر است و پيشنهاد خود سينا هم بود.

هيچ كدام از اين آدم‌ها واقعي نيستند. آدم‌هايي نيستند كه وجود داشته باشند. شايد براي همين است كه ايراني هستند. چون از ذهن يك ايراني بيرون آمده و در واقع نوشته شده‌اند. براي همين من سعي كردم در هر شخصيت به اندازه همان شخصيت اين جنوني كه از آن حرف زدم وجود داشته باشد.

 

در كار شما دو وجه مضموني وجود دارد. يك وجه فلسفي كه درگيري هر شخصيت با خودش است و در واقع مي‌توان گفت از جغرافيا تبعيت نمي‌كند. در مقابل نشانه‌هاي اجتماعي نيز در كار وجود دارد. مثل تاكيد شما بر ايراني بودن. هرچه نمايش جلوتر مي‌رود تاكيد بر ايراني بودن بيشتر مي‌شود. كمي از اين دوگانگي بگوييد. به عبارت ديگر دوست داشتيد يك قصه تعريف كنيد يا اينكه دغدغه‌هاي فراتر از اين نيز داشتيد؟

واقعيت اين است كه من هميشه فكر مي‌كنم چيزي كه به عنوان قصه وجود دارد، چيزي است كه تمام مي‌شود. ما با قصه سر و كار نداريم. دست‌كم من اين‌طور دوست دارم. فكر مي‌كنم قصه بخش مهمي از يك اثري هنري. حتي هنر تجسمي يا هر هنر ديگري است. اما به طور خاص در نمايش به عنوان هنر زنده و در سينما برايم در كنار چيزهاي ديگر تعريف مي‌شود و معنا پيدا مي‌كند.

بخش فلسفي كار براي من خيلي مهم بوده است. با نويسنده خيلي در اين مورد بحث كرديم. اينكه اين نكته به يك پختگي برسد. اينكه در مورد تنهايي و خلوت آدم‌ها و اينكه چطور مي‌شود آدم‌ها به نقطه‌اي مي‌رسند كه كاري را مي‌كنند كه گاهي فاجعه‌بار است. ريشه اين اتفاق كجاست؟ بخش روانشناسانه و روانكاوانه كار، نيز اهميت بسياري دارد، اينكه در اين دو وجه ما با شخصيت و مهم‌تر از نمايش با مخاطب چه مي‌كنيم. يك چيز را نبايد فراموش كنيم. براي من ايران پر از آدم‌هايي است كه از تنهايي‌شان به تنهايي‌شان پناه مي‌برند؛ نه براي اينكه دوست دارند. بلكه گزينه ديگري برايشان وجود ندارد پس به خودشان پناه مي‌برند. من خيلي دوست داشتم اين اتفاق در نمايش بيفتد. آدم‌هايي كه تنها هستند و بي‌خودي با كسان ديگري هستند. يك فرديت بر جمع يا حتي روابط دونفره حاكم است. اين چيزي است كه در زندگي شخصي خودم خيلي درگيرش هستم.

 

همين تنهايي؟

من يك زندگي شخصي دارم كه زندگي خودم است و براي آدم‌هاي ديگر شايد سخت باشد. يا اينكه تعريفش خيلي روشن نيست. اما من با آن حال و شيوه دارم زندگي مي‌كنم. بدم نمي‌آيد كار ديگري بكنم اما چون گزينه‌اي وجود ندارد ترجيح مي‌دهم در اين خلوت بمانم. براي همين است كه شايد آنچه كه مي‌گوييد وجود دارد. به خاطر تنها بودن اين آدم‌ها، اصرار بر ايراني بودن نمايش دارم. براي اينكه اگر هم دونفره زيبايي را تشكيل داده‌اند، حتما در خيال‌شان اين اتفاق مي‌افتد. مثل رابطه بازيگر (ليلي رشيدي) با مترجم«سعيد چنگيزيان» در نمايش. تنها دونفره نمايش كه پر از لذت است و هيجاني دارد. چيزي كه ديگر وجود ندارد.

 

قبلا هم بارها در گفت‌وگوهايي كه داشتيم از اين دغدغه تنهايي گفته‌ايد. در حالي كه از بيرون شايد چندان اين طور به نظر نرسد. شما نه صرفا يك بازيگر بلكه يه سلبريتي هستيد كه در اجتماع حضور فعال داريد.

اما اين تنهايي مرا كامل نمي‌كند. اين زندگي اجتماعي من است. مي‌دانيد واقعيت چيست! گرچه مي‌گويند نقض يك چيز، اصل آن چيز است اما من مي‌خواهم از آن استفاده كنم! اگر بخواهم جمله بهتري برايش پيدا كنم، بايد بگويم من هراسي از تنهايي ندارم. من به جايي رسيده‌ام كه فكر مي‌كنم تنهايي برايم لذتبخش است. چون كاري به كار كسي ندارم. قرار نيست كسي را دچار اتفاقي كنم يا ديگري مرا دچار اتفاقي كند. فكر مي‌كنم همه آدم‌ها اين را دارند. برخي با آن كنار مي‌آيند و برخي خودشان را گول مي‌زنند و پناه مي‌برند. اما به نظرم همه اين را دارند.

من يك بازيگرم و به قول شما تعاملات اجتماعي خودم را دارم. نمي‌توانم در خيابان راه بروم مردم به من سلام كنند يا ابراز محبت كنند و من توجهي نكنم چون مثلا دوست دارم تنها باشم. اگر اين‌طوري باشد من بهتر است بروم در يك جاي دور افتاده يا مثلا دهكده‌اي در پرو زندگي كنم. قطعا من چنين آدمي نيستم. نمي‌توانم آن طور زندگي كنم و به اين معاشرت‌ها نياز دارم. اما فكر مي‌كنم بايد تنهايي خاص خود را درك كنم و بپذيرم.

 

كار شما دغدغه‌هاي روشنفكرانه‌اي دارد. طبقه اجتماعي كه در نمايش محمل بروز اتفاقات است طبقه گزيده‌اي است. متعلق به قشر فراگير جامعه نيست. حتي شخصيت بازيگر نمايش كه نه گذشته‌اي دارد و نه تاريخي، براي تست بازيگري به پاريس مي‌آيد! و براي تمرين نمايشنامه «چه كسي از ويرجينيا ولف مي‌ترسد» را مي‌خواند! شايد بتوان گفت با حذف اين نشانه‌هاي روشنفكرانه، براي مخاطب عام فقط قصه مي‌ماند. چنين نگاهي را به نمايش‌تان قبول داريد؟

خيلي قبول دارم! خيلي هم درست است و مي‌خواهم بگويم كه روي اين موضوع اصرار دارم. براي اينكه فكر مي‌كنم ما ديگر نياز داريم مخاطب‌مان را مشخص كنيم و بگوييم من دوست دارم براي اين قشر از جامعه‌ام از نظر فرهنگي كار كنم يا اثر بسازم. هر اثري مخاطب خودش را دارد. در برادوي هم همين‌گونه است. در همه جاي دنيا همين طور است. آثار براي مخاطبان متفاوتي توليد مي‌شوند. در همين مجموعه ايرانشهر هم همين‌طور است. آثاري در اينجا اجرا شده كه آدم از خودش مي‌پرسد چطور ممكن است چنين چيزي روي صحنه بيايد! اما خب وجود دارد. شايد اين حرفي كه مي‌خواهم بزنم براي برخي اذيت‌كننده باشد اما اميدوارم مرا درك كنند. آن هم اينكه من ناراحت نمي‌شوم كه از هر ١٠ نفر يك نفر اين نمايش را دوست داشته باشد. يك نفر با اين اثر ارتباط برقرار كند. چون اين يك نفر دوسال ديگر چهار نفر خواهد شد.

شرق

نظرات
ADS
ADS
پربازدید