در اوايل قرن هفدهم و در زماني كه دنيا در يك سردرگمي پيچيدهيي به سر ميبرد يك متفكر مذهبي در عرصه اروپا قدم به سياست گذاشت كه ميتوان ورود او را شروع تفكر نوين سياسي و نقطه عطف تحول اقتصاد سياسي جهان نام نهاد. درحالي كه در آن دوران امپراتوري عثماني از ضعف حكومتهاي مسيحي اروپايي سود ميبرد و قلمرو خودش را گستردهتر ميكرد و در همان حال كه پادشاهان فرانسوي و انگليسي در اروپا ناتوان از ائتلاف و برخورد با توسعهطلبي عثمانيها بودند، لويي هشتم پادشاه وقت فرانسه كاردينال ريشيليو را به صدراعظمي دولت خود منصوب كرد. اين انتصاب كه در واقع نه يك انتخاب آگاهانه بلكه يك تصادف بود سرآغاز بسط قدرت فرانسه و همزمان با آن شروع تحول علم نوين سياست بود. كاردينال ريشيليو حدود 20سالي كه در دولت لويي بود، واضع نظريهيي شد كه اكنون به «منافع ملي» مشهور است. تا پيش از آن دولتها از اين موضوع و محور كه مهمترين ركن پايداري يك دولت و كشور بود بنا به دلايل مختلف و متفاوت كه اكنون مجال پرداختن به آن نيست، غفلت كرده بودند. ريشيليو با اصطلاحي كه خود او آن را «raison d'état» يا «عقلانيت دولت» ميناميد، توانست دشمنان دولت فرانسه را به دوست تبديل كند يا آنكه آنها را به انفعال بكشاند. شيوهيي كه در عمل باعث شد در برابر انگلستان– اين دشمن ديرينه فرانسه– اقتدار خود را باز يابد و آن را خلع سلاح كند.
ريشيليو كه همان عاليجناب سرخپوش معروف تاريخ سياسي جهان است به يك اصل معتقد بود و آن اينكه نه دشمن دايمي در جهان وجود دارد و نه دوست دايمي، آنچه دايمي هست، منافع كشور است. اين پرنسيپ يا اصل، محور سياست جديد دولتهاي اروپايي در قرنهاي بعد شد. در واقع سقوط دولتهاي بعدي اروپا ازجمله خود فرانسه و تشكيل كشورهاي بعدي در آن قاره ازجمله آلمان روي همين اصل استوار بود و همين اصل بود كه دنگ شيائو پينگ، رهبر فقيد چين با تغيير آن به «مهم نيست گربه سفيد باشد يا سياه؛ مهم آن است كه موش بگيرد» سياست جديد چين را در دهه 1980 پايهريزي و اين كشور را به ابر قدرت كنوني جهان تبديل كرد.
اكنون با ظهور ترامپ در عرصه ايالات متحده و جهان لازم است يك بار ديگر مروري بر اصل منافع ملي صورت گيرد. ترامپ اين به اصطلاح «ياغي» جهاني – اصطلاحي كه اكونوميست به درستي بر او نهاده – در طول 10روز گذشتهيي كه بر مسند قدرت نشسته است با صدور فرمانهاي جنجالبرانگيز سپهر سياست خارجي را آشفته كرده است. او با انگيزه قوي اقتصادي فردي– انگيزهيي كه خلاف قانون اساسي ايالات متحده است و حتي خود نخبگان امريكايي هم به آن اعتراض كردهاند(تحليل ديروز«تعادل» را كه به نقل از نيويورك تايمز است، بخوانيد)- توانسته دولتهاي مذبذب منطقه را در برخورد جديد با ايران با خود همراه و همسو كند و به دنبال تك قطبي كردن فضاي سياست جهاني عليه ايران است. او به دنبال آن است با تحريمهاي يكجانبه يك بار ديگر ايران را در عرصه جهاني منزوي و تنها كند. اما دولتمردان ايران نبايد خود را در تلهيي كه ترامپ پهن ميكند، بيندازند. ايران بهتر است يك بار به تاريخ رجوع كند و اصل منافع ملي را مد نظر قرار دهد. با اين اصل ميتوان جنگ غيردايم و صلح دايم را برقرار كرد.