روز گذشته هيات دولت درخصوص مديريت بحران ريزگردهاي استان خوزستان نخستين نشست خود را با حضور استاندار خوزستان و نماينده وليفقيه در آن استان برگزار كرد؛ نشستي كه هر چند ديرهنگام بود اما اين اميد را داد كه مفيد باشد. واقعيت آن است كه پيشبيني ميشود خسارت پديده ريزگردها در اين استان بسيار سنگين باشد. اگر قطع چندين ساعته برق و آب در 11 شهر اين استان در كنار بازسازي دستگاهها و تجهيزات آب و برق را درنظر بگيريم و مهمتر از همه نارضايتي و دلخوري مردم اين استان را علاوه بر ضايعات جسماني و روحي مردم آن را كه نميتوان براي آن ارزش كمّي قائل شد، كنار يكديگر بگذاريم، ميتوانيم به عمق اثرگذاري اين فاجعه پي ببريم. اما همه اينها را فعلا در يك قفسه بگذاريد كه بهموقع خود بايد بررسي شود و از درون اين قفسه كه آن را بايگاني هوش و تاريخ اين كشور ميناميم يك پرونده ديگر را بيرون بكشيم كه درون آن، اين سوالات مطرح است، چرا اينچنين شد؟ چرا كشور ما كه تا دهه 1370 با پديده بسيار كم ريزگردها متوجه بود اكنون با معضلي روبهرو شده كه دارد جزو سياستگذاريهاي ملي قلمداد ميشود؟ كجاي كار ايراد دارد؟ اين سوالات و سوالاتي مشابه، ما را وارد چرخهيي ميكند كه نشان ميدهد غفلت و سهلانگاري مديران گذشته و متاسفانه برخي دستاندركاران فعلي سياست خارجي، كشاورزي و انرژي كشور در اين رويداد كم نبوده است.
زيرا بنا بر تحقيقات دستگاهها و نهادهاي علمي منطقه و جهان مهمترين، منشا گرد و غبار ايران، جدا از مناطق كشور عراق، در صحراي ربعالخالي واقع است. صحرايي كه قسمت بزرگي از خاك كشورهاي عربستانسعودي، يمن، عمان و اماراتمتحدهعربي را دربر گرفته است و درواقع يكي از بزرگترين صحراهاي شني دنيا بهشمار ميآيد. اين صحراي 70ميليون هكتاري كه تاكنون كسي نتوانسته به قلب آن راه يابد، سالانه بالغ بر 50ميليون تن ريزگرد توليد ميكند كه باتوجه به موقعيت جوي، حركت آن به سمت عراق است. البته در گذشته حركت اين ريزگردها هم وجود داشته اما مقدار آن بسيار كم بوده بهطوري كه بنا بر آمارهاي داده شده طي سالهاي 1367 تا 1372، ايران ساليانه فقط با 14مورد پديده گرد و غبار يا ريزگرد مواجه بوده اما آنچه باعث شده پديده ريزگرد طي سالهاي اخير به بيش از 50مورد در سال برسد -يعني هر 7روز يكبار- علاوه بر نابودي تالابها و دشتهاي زراعي در ايران و عراق، كاهش آبهاي رودخانههاي دجله و فرات و نيز خشك شدن هورالعظيم است. از بين بردن منابع طبيعي فاجعهيي را براي ايران و كشورهاي منطقه كه آنها هم جان سالمي از اين پديده به در نبردهاند، به وجود آورده كه بازسازي آن بدون شك ميلياردها دلار هزينه ميبرد.
اما از آنجا كه ميگويند هر زمان جلوي ضرر را بگيريد منفعت است، دستگاههاي اقتصادي و خارجي كشور هر كدام ميتوانند به سهم خود وظيفهيي را در كاهش پديده ريزگردها برعهده بگيرند. نخستين آن اين است كه وزارت نيرو قبل از ساختن هر سدي نسبت به پيامدهاي زيستمحيطي آن توجه كند. براي مثال آيا ساخت سدها روي رودخانه كارون عامل افزايش ريزگردها نبوده است؟ در اين خصوص سازمان محيطزيست يكبار هم كه شده تحقيقات خود را در زمينه پيامد ساخت سدها بر افزايش و سرعت ريزگردها منتشر كند.
دوم آنكه آيا وزارت جهادي كشاورزي نميتواند نسبت به احياي دشتهاي زراعي در مرز ايران و عراق -كه در زمان جنگ از بين رفتهاند- اقدامي كند؟ سوم، آيا دستگاه خارجي كشور نميتواند روندي را كه در گذشته وجود داشته، يعني كار مشترك ايران، عراق و عربستانسعودي كه مالچپاشي در صحراها بود را احيا كند؟ اصلا آيا بهتر نيست توضيح داده شود كه چرا اين روندها متوقف شدهاند؟
به هر حال برخلاف آنچه رسانههاي اصولگرا در بوق خود ميدمند، سازمان حفاظت محيطزيست تنها دستگاه مسوول مقابله با ريزگردها نيست. در اين ميان دستگاههاي ديگر هم هر كدام سهمي برعهده دارند و تنها با مشاركت جمعي و نهادهاي انجياو است كه ميتوان با ريزگردها كه اكنون براي كشور يك بحران ملي به وجود آوردهاند، مقابله كرد.