آیا به این درک نرسیده است که تسهیلات بدون بازگشت باعث شده تا قدرت وام‌دهی سیستم بانکی چنان ضعیف شود که نتواند منابع را به‌طور کارآمد برای افزون شدن رشد اقتصادی تخصیص دهد؟ آیا هنوز به این نقطه نرسیده است که سیستم بانکی چنان نحیف شده است که خود نیازمند یاری است؟ اگر رسیده است پس چگونه می‌تواند بار اضافی را بر آن تحمیل کند؟ باری را که اصولا معلوم نیست توانایی بردنش را داشته باشد.

دولت بنا بر وظیفه ذاتی خود باید بودجه‌ای برای بلایای طبیعی داشته باشد، باید استراتژی مشخصی برای استفاده از صنعت بیمه و همچنان که امروز «دنیای‌اقتصاد» نشان داده، برای استفاده از بازار سرمایه به منظور پوشش ریسک این بلایا داشته باشد. مشکل ما این است که در این کشور، همه تقصیرها، کم‌کاری‌ها، مشکلات ساختاری، ریسک‌ها و بلایای طبیعی باید از طریق دارایی نداشته بانک‌ها حل و فصل شود. جالب آنجاست که حتی مقامات بانکی هم لب به گلایه نمی‌گشایند و اینجاست که عیار استقلال مشخص می‌شود. چرا هیچ کسی در شهر نیست تا جلوی رویه‌های غلط را بگیرد یا حداقل گوشزدی کند؟ در کجای دنیا، بانک‌ها نقش بیمه را، نقش موسسات عام‌المنفعه را، نقش خیریه را در بلایای طبیعی ایفا می‌کند؟ وقتی دولت قادر نیست بدهی خود را به سیستم بانکی بپردازد، آیا غیر از این است که مابه‌التفاوت نرخ سود تعیین شده برای زلزله تنها انباشتی بر بدهی‌های گذشته دولت است؟ وقتی بانک می‌داند که نتیجه تسهیلات‌دهی به غیر از زیان نیست به اشکال مختلف از زیر بار آن شانه خالی می‌کند و بعد دوباره دولت مجبور است برای اجرای مصوبه خود فشار آورد و بانک به اجبار میزانی تسهیلات می‌دهد و میزانی به راه گذشته خود می‌رود و در نهایت، مردمی می‌مانند چشم انتظار تسهیلات وعده داده شده و البته ناراضی و ترازنامه‌ای برای بانک‌ها که به‌رغم مقاومت بانک‌ها بر بدهی‌های دولتی آن افزوده شده.

چرا هنوز دولتمردان ما با وجود مشکلات عدیده‌ بانک‌ها هنوز به بانک چون صندوق جادویی می‌نگرند که پول‌هایش را انتهایی نیست و مرهمی است که بر هر دردی می‌توان زد؟ آیا با چنین برداشتی می‌توان انتظار داشت که دولت اصلاحات واقعی را در بخش‌های مختلف اقتصادی به پیش برد؟ وقتی فرض است که منابع بانکی می‌تواند برای هر مشکلی از زلزله گرفته تا فقدان سرمایه در گردش و تا تضمین تولید کالاهای اساسی و... به‌کار گرفته شود، دیگر چه نیاز که اوراقی برای پوشش ریسک بلایای طبیعی منتشر شود؟ چه نیاز که روندهای تولید اصلاح شود؟ چه نیاز به آزادسازی و بازگشت به مکانیسم بازار برای تولید کالاهای اساسی؟ و... با این برداشت نه مصائب زلزله کاهش خواهد یافت و نه دیگر مشکلات ساختاری که جلوی پیشرفت اقتصاد را سد کرده است.