گفته میشود آزادسازی قیمت بنزین و پرداخت سوبسید نقدی آن بسیار تورم زاست و موجب افزایش بیرویه هزینههای مربوط به حمل و نقل میشود. از آنجا که منبع سوبسید نقدی، پولی است که مردم صرف خرید بنزین میکنند، از این جهت، این پول به قول اقتصاددانان از نوع پول پرقدرت نیست که به طور خودکار سبب افزایش تورم شود. در واقع دولت در این مورد، پول رایج در بین مردم را جمع و بعد آن را به ترتیب دیگری بین خود آنها توزیع میکند. با این حال، نمیتوان منکر آثار روانی این اقدام شد و یا بالا رفتن هزینه حمل و نقل درون شهری را بخصوص نادیده گرفت. آثار روانی آزادسازی قیمت بنزین و افزایش هزینه حمل و نقل اما به نظرم هر دو قابل کنترل و مدیریت است، البته اگر مدیریتی در کار بار باشد! اجازه دهید شفاف بگویم. قصد من از این سلسله نوشتار نه دغدغه کسب درآمد برای دولت و نه چالش با مخالفان افزایش بهای بنزین است. من صرفا نگران وقت گرانبها و اعصاب گرانبهاتری هستم که در جادههای کشور و راهبندانهای تهران و دیگر شهرهای بزرگ و کوچک ایران تلف و به کلی فرسوده میشود؛ راهبندانهایی که مصرف بنزین را بیرویه بالا میبرد و هوای تنفسی ما را آلوده و مسموم میسازد؛ پدیدهای که به نوبه خود، فرسودگی اعصاب و در نتیجه کجخلقی و پرخاشگری را بین افراد جامعه تشدید میکند! حالا دیگرِ عوارض این وضعیت از جمله بیماریها و مرگ و میر ناشی از آن هم به کنار! با این حساب، هر راهحلی برای مشکل بنزین باید معطوف به روان شدن ترافیک در خیابان ها باشد. در اینجاست که پای قیمت پیشنهادی بنزین هم به میان میآید. قاعدتا مفهوم «آزادسازی قیمت بنزین» به خودی خود باید گویا باشد اما در کشوری که چند نرخی ارز به سنتی پایدار تبدیل شده است، آزادسازی هم می تواند دستخوش تعبیر و تفسیرهای گوناگون قرار گیرد. طبعا من در اینجا نمیخواهم قیمتی را پیشنهاد دهم که جیغ مخالفان را در آورد؛ اما هرگونه افزایش قیمت لازم است از یکسو، سطح سوبسید نقدی آن را برای عامه مردم وسوسه انگیز کند تا از مخالفت آنها با افزایش قیمت بکاهد و از سوی دیگر، استفاده از خودرو برای کارهای غیرضرور را چنان هزینهمند کند که طرف برای زدن هر استارتی دهها بار مجبور به محاسبه سود و زیان مادی آن شود، یعنی همان چیزی که همگان در آن استادند و در همه جهان هم مرسوم است! ناگفته نماند که به باور من، دو - سوم بهای نهایی بنزین باید مستقیم و نقدی به حساب تک تک ایرانیان واریز شود و یک سوم باقیمانده نیز عمدتا به سرمایه گذاری برای بهبود زیرساختهای حمل و نقل عمومی اختصاص یابد و هر چه ته آن ماند، دولت برای پرکردن برخی چاله چولههای بیانتهای مالی خویش به کار گیرد. حالا شما فکر میکنید این پیشنهاد میتواند اکثریت جامعه را متقاعد کند؟ یا دولت جرأت و جسارت و توان اجرای درست و کم هزینه آن را دارد؟ من که مطلقا چنین گمانی ندارم! با این حساب طبیعی است که مرا سرزنش کنید چرا با به میان کشیدن این بحث، اصل «عن اللغو معرضون» را زیر پا گذاشتم! خب، متأسفانه جریان سیال ذهن را نمیتوان کور و مسدود کرد!
* پژوهشگر