غرب و بویژه امریکا که از ابتدای ناآرامیهای سوریه از حامیان اصلی مخالفان به اصطلاح معتدل دولت بشار اسد بودند و از هیچ کوششی برای تسلیح و کمک لجستیکی به آنها فروگذار نکردند، نه تنها موفق به برکناری دولت دمشق نشدند بلکه طاعونی به نام داعش را به جان ملتهای خاورمیانه بویژه سوریه و عراق انداختند و زمینهساز موج عظیم مهاجرت آوارگان جنگی خاورمیانه به اروپا شدند. اکنون اروپا و غرب به اشتباه محاسباتی خود درباره سوریه پی بردهاند و حتی اگر به خطاهایشان آشکارا اعتراف نکنند با تغییر موضع در قبال دولت دمشق به دنبال مفری از این باتلاق هستند. از سوی دیگر، روسیه حامی دولت دمشق و دیگر بازیگر مهم و قدرتمند بینالمللی که فضا را برای به دست گرفتن ابتکار عمل در سوریه مناسب دیده است با حضور نظامی در این کشور سعی در کمک به ارتش سوریه و پاک کردن خاک این کشور از عناصر تکفیری داعش دارد. کاری که ائتلاف بینالمللی ضد داعش به رهبری امریکا با گذشت چند ماه نتوانست یا نخواست که انجام دهد. دکتر حسین دهشیار، کارشناس ارشد مسائل بینالملل و عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی در گفتوگو با «ایران» با مروری بر تحولات سوریه و دلایل شکست امریکا و متحدانش در این بحران 4 سال و 8 ماهه، به نقش تأثیرگذار روسیه در این تحولات پرداخته است.
دو سال پیش، وقتی غرب مدیترانه را پارکینگ ناوهای خود کرده و به نیروهایش فرمان آماده باش جنگ علیه دمشق را داده بود، روسیه خواهان حل بحران سوریه از طریق دیپلماسی شد. اما حالا میبینیم ناگهان به نفع دمشق دست به سلاح میشود و پا بر خاک سوریه میگذارد. چرا روسیه الان و با این شیوه وارد بحران سوریه شده است؟ برای تصمیمگیری درباره هر موضوعی همواره دو عامل اراده رهبران و شفافیت استراتژیک حائز اهمیت است. اما امریکا در قبال تحولات سوریه هیچیک از این دو عامل را نداشت. امریکا نه تنها به دلایل عمده که در رأس آنها شخصیت فردی و نگرش باراک اوباما، رئیس جمهوری این کشور است، اراده تصمیمگیری برای مداخله مستقیم در سوریه را ندارد بلکه از داشتن یک استراتژی شفاف هم بیبهره است. در استراتژی باید هویت، منافع و ارزشها مشخص شوند. بر مبنای منافع است که هویتها و ارزشهای دشمن تعیین میشود و در نهایت تصمیمگیری میشود که باید به چه روشی با دشمن مقابله کرد. واشنگتن به دلایل متعدد هیچ شفافیتی درباره منافع و ارزشهایش در صحنه تحولات سوریه ندارد و در نتیجه دشمنانش هم چندان مشخص نیست. امریکاییها به این جمع بندی نرسیدهاند که حکومت مرکزی در سوریه باید دشمن اصلی محسوب شود یا اینکه اولویت در تعیین دشمنان به گروه داعش اختصاص یابد. زمانی که دشمن مشخص نباشد ابزار مقابله با دشمن هم مشخص نیست و این مسأله باعث ایجاد ابهام میشود و در بطن ابهام استراتژیک است که خلأ بهوجود میآید. به جهت این ابهام است که تصمیمگیری با مشکل مواجه میشود. نداشتن قاطعیت در تصمیمگیری در تیم سیاست خارجی باراک اوباما قدرت مانور محدودی برای امریکا در سوریه رقم زده است. روسها نیز از این فرصت، استفاده و خلأ را پر کردهاند. در واقع روسها به فقدان تصمیمگیری قاطع امریکا درباره سوریه واکنش نشان دادهاند. در دو سال اخیر شاهد رویارویی امریکا و روسیه در دو حوزه اوکراین و سوریه بودهایم. بزرگترین بهرهای که روسیه از بحران اوکراین برد جدایی کریمه از اوکراین بود که البته در نهایت منجر به تحریم این کشور و فشارهای اقتصادی بر مسکو شد. منافع روسیه را در سوریه چگونه برآورد میکنید؟ برخلاف دوره جنگ سرد، امروز دیگر خاورمیانه اولویت روسیه نیست. در حال حاضر اولویت سیاست خارجی روسیه اوکراین است نه سوریه. روسها از سوریه بهعنوان ژتون استفاده میکنند به این معنا که قصد دارند از سوریه بهعنوان یک ابزار برای امتیازگیری از امریکا یا وادار کردن آن کشور به انجام کارهای مطلوب خود، بهره ببرند. ژتون سوریه برای روسیه تاریخ مصرف دارد بنابراین منافع مسکو در دمشق منافع استراتژیک نیست بلکه منافعی است که فرصتها را در اختیار روسیه قرار داده است. به نظر میرسد که مسکو با حضور فعال در سوریه میخواهد بعد از قهر غرب با مسکو که نمونهاش خروج روسیه از گروه هشت بود، غرب را مجاب سازد که روسیه کشوری تعیینکننده است و غرب باید حضور او را در جمع خود و حل بحرانهای بینالمللی بپذیرد. آیا شما این طور فکر نمیکنید؟ روسها قدرتی قارهای در اروپا هستند در حالی که امریکا یک قدرت جهانی است، همین مسأله باعث شده رفتار امریکاییها با روسیه رفتاری محترمانه نباشد. در حالی که روسها مانند ساکنان هر کشور بزرگ دیگری خواهان احترام هستند و بهطور طبیعی برای کسب منافع خود رقابت میکنند. امریکاییها در مسأله اوکراین با رفتار خود به روسها فهماندند که اگر به خواست امریکا عمل نکنند، تحقیرها و رفتارهای غیرمحترمانه ادامه خواهد یافت. امریکاییها در چند سال اخیر بیشتر به شخصیت ولادیمیر پوتین حمله میکنند و تصویری که از روسها ترسیم میکنند، شاید تصویر واقعی باشد اما زیبا نیست و این مسأله به روابط دیپلماتیک صدمه میزند. بنابراین روسیه از فرصت ایجاد شده در سوریه استفاده میکند تا به امریکا نشان دهد، درست است که مسکو دیگر قدرت جهانی نیست اما همچنان نیازمند همان میزان توجه و احترام به خواستههایش است که قدرتهای جهانی میخواهند. شاید خواستههای روسیه مطلوب امریکا نباشد اما روسیه انتظار دارد همانطور که واشنگتن به خواستههای حتی نامطلوب پکن توجه میکند، به خواستههای مسکو هم توجه کند. اندکی بعد از مداخله نظامی روسیه از سوریه شاهد تغییر موضع آشکار امریکا و بسیاری از کشورهای غربی نسبت به بحران سوریه بودهایم. اما در روزهای اخیر شاهد تغییر موضع امریکا، آلمان و حتی ترکیه هستیم، طوری که دیگر حرفی از برکناری اسد زده نمیشود، آیا براستی سیاست روسیه در پیاده کردن نیرو و تجهیزات نظامی در سوریه بوده که غرب را مجاب به این تغییر نگرش ساخته است و اصلاً آیا میتوان تصور کرد، غرب خواهان آن نیست که در نقطه دیگری از جهان نیز رودرروی روسیه قرار گیرد؟ در خاورمیانه برخلاف اروپا زور و قدرت نظامی هم در سطح سیاست داخلی و هم در سطح سیاست منطقهای و بینالمللی جواب میدهد بویژه زمانی که پای قدرتهای بزرگ در میان است. بنابراین روسیه وقتی با خلأ قدرت و تصمیمگیری در خاورمیانه مواجه میشود قدرت نظامی خود یا همان زور را به صحنه میآورد. حملات هوایی بهوسیله روسیه علیه نیروهای مخالف اسد نتیجه مستقیم ناتوانی امریکا در ارزیابی صحیح از شرایط منطقه و به تبع آن فقدان یک استراتژی متناسب است. حمله جنگندههای روسی به نیروهای مخالف حکومت مرکزی بهرهبرداری قاطعانه و جسورانه پوتین از سردرگمی تصمیم گیرندگان در کاخ سفید باید قلمداد شود. روسها به این نتیجه رسیدهاند هزینهای که باید برای بسط نظامیگری در سوریه بپردازند با توجه به سردرگمی امریکاییان بشدت قابل مدیریت است، از زمان خروج روسیه از خاورمیانه در دهه ۷۰مأموریت بمباران بهوسیله هواپیماهای روسی نخستین رویارویی نظامی روسیه در قبال سیاستهای امریکا در منطقه است. در حال حاضر ابهام استراتژیک برای امریکا در سوریه وجود دارد. عدهای خواستار از بین رفتن داعش و عدهای خواستار برکناری اسد هستند. عدهای هم بر سر اینکه اول اسد برکنار شود یا اول داعش از بین برود، دعوا دارند. در این معرکه روسها به نحو احسن از فرصت استفاده میکنند و متوجه هستند که در این منطقه قدرت نظامی میتواند تصورات، ارزشها و رفتارها را عوض کند. روسیه نمایش قدرت را به منطقه آورده تا کشورهای درگیر در بحران سوریه را مجبور به عوض شدن کند، زیرا این کشورها زبان زور را خوب میفهمند. مأموریت نظامی جنگندههای روسی برای دفاع از حکومت سوریه صورت گرفته تا اولاً امریکا در مورد رفتار خود در قبال روسیه در گستره جهان و بالاخص در حوزه پیرامونی این کشور تجدید نظر کند و به منافع این کشور لطمه نزند و از سویی دیگر به کشورهای منطقهای متحد امریکا که درگیر در بحران سوریه هستند، نشان دهد، ممکن است با هزینههای نظامی مواجه شوند. از ابتدای حوادث سوریه، امریکا در تلاش بود، ابتکار عمل را به دست بگیرد و تحولات را به گونهای که مطلوب خود و همپیمانانش است، پیش ببرد. اما حالا روسیه بهعنوان قدرتمندترین متحد دمشق را میبیند که با قدرت نظامی خود وارد سوریه شده، از همین رو نیز شاهد موج اعتراضهای غرب و در رأس آن امریکا در این خصوص بودهایم. آیا به نظر شما امریکا نگران آن است که قدرت دیپلماسی روسیه در بحران سوریه که دو سال پیش مانع جنگی بزرگ در خاورمیانه شد، یک بار دیگر نمود یابد و کاری را که امریکا در چند سال گذشته در قالب مذاکرات ژنو نتوانسته بود انجام دهد، به سرانجام برساند؟ خیر. امریکاییها در ابعاد نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در دنیای متفاوتتر از روسها سیر میکنند. ممکن است روسها در برخی مقاطع زمانی و مکانی پیروزیهایی کسب کنند و نگذارند امریکا به اهدافش برسد اما خود روسها در سطح کلان متوجه هستند امریکا بازیگر بزرگی است و اگر در برخی جاها عقب بماند و موفق نشود، تصویرش در جهان مخدوش نمیشود. مؤلفههای توانمندی امریکا مؤلفههایی نیستند که امروز باشند و فردا نباشند این مؤلفهها شامل زیر ساختهای اقتصادی، تکنولوژی و نظامی نهادینه شدهاند. آنچه اکنون در امریکا شاهد هستیم بحران در سیاست خارجی این کشور است که آن هم موقتی است به این معنا که دوران ریاست جمهوری اوباما تا 2 سال دیگر تمام میشود و فردی که بعد از او خواهد آمد سیاست خارجی متفاوتتری خواهد داشت ممکن است این سیاست خارجی خشنتر یا نرمتر باشد اما این ابهام کنونی را نخواهد داشت. بنابراین روسها در سوریه از فرصتها بهرهمند شدهاند و سعی خواهند کرد، حداکثر بهره را از ضعف امریکا ببرند. اما در تصویر کلان روسیه قدرت قارهای است که ضعفهای داخلی فراوان بویژه از نظر اقتصادی دارد و این پاشنه آشیل شوروی بود و اکنون هم پاشنه آشیل روسیه است. روسیه از نظر اقتصادی یک کشور جهان سومی است که با فروش نفت و گاز حیات دارد در حالی که امریکا، چین و فرانسه کشورهای تولیدی هستند. روسها قدرت نظامی دارند اما پیروزیهایی که کسب میکنند، نهادینه نشدهاند. برای روسیه شخص بشار اسد و سوریه مهم نیست، آنچه مهم است ارتقای جایگاه، ارتقای منفعت و ارتقای پرستیژ است. همانطور که برای امریکا داعش و غیرداعش مهم نیست. غربیها ادعا میکنند از مخالفان معتدل دمشق حمایت تسلیحاتی میکنند و اخیراً هم امریکا گروهی از این مخالفان به اصطلاح معتدل را تحت آموزشهای نظامی خود قرار داد و با حجم قابل توجهی از تسلیحات، آنها را به سوریه فرستاد. اما این نیروهای آموزش دیده به جبههالنصره شاخه القاعده پیوسته و سلاحهای امریکایی را به آنها دادند، این اتفاق را چگونه تحلیل میکنید، آیا امریکا واقعاً قادر به مدیریت این کار نبوده است؟ در منطقه خاورمیانه معتدل و افراطی وجود ندارد. همان طور که در افغانستان طالبان خوب و بد وجود ندارد. امریکاییها برای اینکه بتوانند سیاست خود را توجیه کنند، اصطلاح غلط طالبان خوب و بد را به کار بردند و طالبان خوب و بد با منافع امریکا تعریف میشد اگر طالبان منافع امریکا را تأمین میکرد، خوب و اگر تأمین نمیکرد، بد بود. در مورد خاورمیانه هم همین طور است. امریکاییها نگاه میکنند کدام گروه، دسته یا کشور میتواند در جهت خواستهها و نیازهای واشنگتن عمل کند، آن گروه را معتدل، لیبرال و آزادیطلب میخوانند. بنابراین تمام گروههایی که در این منطقه در حال جنگ هستند، افرادی هستند که اعتقادی به عوض شدن زمانه و تحولات اقتصادی، تکنولوژیک و سیاسی ندارند. آنها یا باید با این تحولات همراه شوند و بر این تحولات بیفزایند یا با پیشرفتهای عصر حاضر مخالفت کنند. از آنجا که این افراد نمیتوانند ارزش افزودهای به این تحولات اضافه کنند، تنها راهی که دارند، واکنش منفی و جنگیدن است. آیا امریکا به ضعف مدیریت خود در قبال سوریه پی برده است؟ مشکلی که وجود دارد این است که امریکا نمیخواهد بپذیرد باید یک خط کشی کاملاً مشخص و واضح در خاورمیانه داشته باشد. دوستان امریکا از گروهها و تشکیلاتی حمایت میکنند که باعث و بانی بیرونی دعواهای خاورمیانه هستند. مشکل امریکا این است که تفکرات این گروهها اعم از معتدل و افراطی برخاسته از نیازهای کشورهای دوست و متحد امریکاست. کشورهای دوستی که امریکا بشدت به آنها نیاز دارد و بشدت از آنها حمایت میکند. امریکاییها با کشورهایی نظیر عربستان سعودی و قطر اتحاد استراتژیک دارند و به آنها وابسته هستند اگر بخواهند گروهها را بکوبند باید افکار آنها را بکوبند و اگر بخواهند افکار را بکوبند باید منبع افکار را ریشهکن کنند، در حالی که منبع افکار در کشورهای دوست امریکاست. همین پیچیدگیها باعث شده امریکا نتواند تصمیمگیری قاطع داشته باشد. در جنگ سرد امریکاییها مشخص کردند کمونیسم را دوست ندارند بنابراین مبارزه با کمونیسم را شروع کردند و برایشان فرق نمیکرد این کمونیسم در شوروی است یا در یک کشور جهان سوم یا در یک کشور دوست و متحد امریکا اما در خاورمیانه امریکا نمیتواند تصمیمگیری کند. آن خطکشی که درباره کمونیسم در دوران جنگ سرد وجود داشت در حال حاضر درباره خاورمیانه وجود ندارد. اگر اجازه دهید، برمیگردیم به اختلافات روسیه و امریکا در دو حوزه شرق اروپا و خاورمیانه. دو بحران اوکراین و سوریه دو تفاوت برجسته دارند: بحران اوکراین تبدیل به فصل اختلاف روسیه و امریکا شد تا جایی که حتی از آن بوی جنگ سرد نیز به مشام رسید. اما حالا در بحران سوریه میبینیم دو قدرت برتر جهان، حداقل در ظاهر چنین نشان میدهند که قصد دارند، همکاری متقابلی با هم داشته باشند که نماد آن را در دیداری که بین اوباما و پوتین انجام شد، دیدیم. به نظر شما آیا سوریه میتواند تبدیل به فصل آشتی روسیه و امریکا بعد از یک فصل سرد دو ساله شود؟ خیر. امریکا و روسیه دو کشور رقیب هستند. دو رقیبی که از قدرت هستهای برخوردارند اما قدرتهایشان برابر نیست. روسیه از نظر نظامی یکی از قدرتهای برترجهانی است اما از نظر اقتصادی و سیاسی خیر. این دو کشور با هم رقابت میکنند و هر جا لازم باشد، این رقابت را از کانال خشن دنبال میکنند و هر جا لازم باشد از کانال همکاری و تعامل. به این معنا که رقابت فصل مشترک دو کشور است و با توجه به شرایط موجود، واشنگتن و مسکو تصمیم میگیرند. چه شیوهای برای رسیدن به خواستههایشان اتخاذ کنند، به عنوان مثال دولت مسکو در سوریه تصمیم گرفته است با توجه به واقعیات منطقه از قدرت نظامی برای پیشبرد اهدافش استفاده کند. در این چارچوب است که حمله جنگندههای روسی به مخالفان بشار اسد قابل فهم و معقول جلوه میکند. در اوکراین هم روسیه شیوه قدرت نظامی را بهکار برد اما در مسأله هستهای ایران بعد دیپلماتیک را در نظر گرفت. آنچه مسلم است متن روابط روسیه و امریکا برپایه رقابت به شیوههای مختلف است. رقیب میتواند خودی یا غیرخودی باشد امریکا با انگلیس یا فرانسه با آلمان رقیب خودی هستند، اما امریکا، روسیه را خودی نمیداند زیرا روسها از نظر فرهنگی و اولویتها بشدت با غرب متفاوت هستند و با غرب خصومت دارند. آینده تحولات منطقه خاورمیانه را چگونه ارزیابی میکنید؟ ما در منطقهای زندگی میکنیم که دچار بحران مزمن است و در آینده شاهد جنگهای فراوانتر، کشتارهای بیشتر و تجزیه حداقل دو کشور در خاورمیانه خواهیم بود. تجزیه این دو کشور قطعی است و حتی میتوان گفت به طور غیررسمی تجزیه شدهاند. در این بین تنها کسانی که از دل تحولات، تجزیهها، جنگها و برخوردهای منطقه خاورمیانه از نقطه نظر بقا منفعت کلان خواهند برد، صهیونیستها هستند. افرادی که در حال حاضر با نادانی، ناآگاهی و عقبافتادگیهای تاریخی خود در منطقه در حال جنگ هستند، نه تنها این منطقه را به بیثباتی بیشتر سوق خواهند داد و باعث تجزیه کشورها خواهند شد بلکه باعث میشوند خاورمیانه دچار کشتار، فقر، جنگ و بدبختی مزمن شود و این منطقه متأسفانه حداقل در یک نسل آینده چشمانداز بسیار حزنانگیزی خواهد داشت که این آینده هم ناشی از ویژگیهای فرهنگی، اقتصادی و سیاسی منطقه است. بنابراین در آینده شاهد حضور وسیعتر غرب و قدرتهای بزرگ خارجی در خاورمیانه خواهیم بود که اجازه نخواهند داد، منطقه روی آرامش ببیند. موج مهاجرتی هم که اکنون به سمت اروپا آغاز شده به مثابه قله یک کوه یخ است که بدنهاش زیردریا پنهان شده و مهاجرتها از خاورمیانه به اروپا حتی شدیدتر از وضعیت کنونی ادامه خواهد داشت.
منبع : روزنامه ایران