Performancing Metrics

پرویز پرستویی: مردم الکی خوش اند! | اتاق خبر
کد خبر: 316180
تاریخ انتشار: 21 بهمن 1394 - 09:32
پرویز پرستویی یک کمدین بزرگ است. در زبان فرانسه کمدین به بازیگری اطلاق می شود که بتواند در تراژدی و کمدی ظاهر شود. پرویز پرستویی بازیگر بزرگی است، به خاطر نگرش و باورهای هنری و خاستگاه بازیگری اش.

به گزارش اتاق خبر، علیرضا خمسه: پرویز پرستویی یک کمدین بزرگ است. در زبان فرانسه کمدین به بازیگری اطلاق می شود که بتواند در تراژدی و کمدی ظاهر شود. پرویز پرستویی بازیگر بزرگی است، به خاطر نگرش و باورهای هنری و خاستگاه بازیگری اش.

پرویز پرستویی مثل بسیاری از بازیگران هم نسلش از صحنه تئاتر برخاسته است. آموزش های بازیگری او در عرصه تئاتر شکل گرفته و بسیار از تئاتر آموخته است. پرستویی با کوله باری از تجربه در صحنه تئاتر به تصویر و سینما راه یافت. باورهای هنری و حرفه ای او برمبنای آموزه هایی که در پی خلق لحظات ناب هستند و تجربه هایی هستند بی نظیر. 

چنین تجربه های بی نظیری را در سینما و تلویزیون نمی توان آموخت، چرا که در این دو مدیوم، فضا و فرصت لازم برای آزمون ها و خطاهایی که به خلاقیت ناب راه می برد، نیست. در تئاتر است که بازیگر امکان دارد به لحظه های عالی خلاقیت دست یابد. آن ها را کشف و ثبت کند و پرورش دهد و عواطفی عمیق را در روحش جاری کند و محصول چنین فرایند کم نظیری را در مدیوم هایی هم چون سینما و تلویزیون ارائه دهد. پرستویی تمام ویژگی های چنین شیوه و روشی را در بازیگری دارد.

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


او از نسلی است که در بازیگری ایران دیگر کم تر تکرار می شود، چرا که در نسل های بعدی بازیگری ایران، کم تر این شرایط وجود داشت، نه اینکه بحث بر سر برتری و بهتری نسل بازیگران پرویز پرستویی و نسل های پس از او باشد، بلکه بحث بر سر تفاوت سلوک حرفه ای است که به نتایج متفاوت منجر می شود و پرویز پرستویی بازیگر متفاوتی است از نسل های بازیگری بعد از خود. در نسل های بازیگری بعد از پرستویی بازی های درخشانی از بازیگران جوان دیده می شود؛ اما نکته این جاست که زمانه تغییر کرده و روند و روش بازیگری هم متفاوت شده است.

حالا در عرصه بازیگری مسائل و مناسبات اقتصادی تاثیری تعیین کننده دارند و بازیگری هم درگیر منطق و توجیه اقتصادی است برای حرفه. این نوع تلقی و رویکرد به بازیگری بیش تر برخاسته از نگاهی صنعتی است تا نگاهی هنری و زمانه امروز هم شاید خیلی این نگاه را بپسندد. همواره بازی پرویز پرستویی را دوست داشته و دارم و فرصت همکاری و همبازی بودن با او را در صحنه و جلوی دوربین مغتنم دانسته ام.

زمانی که من و پرویز پرستویی در اداره تئاتر همکار بودیم در نمایش «آتش افروزان» (نوشته ماکس فریش، به کارگردانی مهدی میامی) همبازی بودیم و در فیلم «بیست» (ساخته عبدالرضا کاهانی) دوباره فرصتی فراهم شد تا با هم کار کنیم. پرستویی در سال های حضورش در سینما در فیلم های بسیاری ظاهر شده و بازی های درخشانی ارائه داده و تلاش های او جوایز سینمایی مهمی را برایش به ارمغان آورده است. در بازی های سینمایی دو رویکرد عمده داریم؛ یکی بازی های فیگوراتیو است که برخاسته از مهارت های بدنی و بیانی بازیگر و دیگری بازی های باورپذیر یا حسی که برخاسته از تجربیات عاطفی بازیگر هستند، اتفاقا تماشاگران ایرانی هم این نوع بازی را بیش تر می پسندند چرا که فیلم های قصه گو و باورپذیر را نیز بیش تر دوست دارند.

بازی پرویز پرستویی از این نوع است و به همین دلیل بازی اش برای تماشاگران ایرانی محبوب است. در این شکل از بازیگری باور و پسند تماشاگر جایگاه ویژه ای دارد و بازیگر به جای آن که در پی به رخ کشیدن مهارت های بازیگری خود باشد با عواطف و احساسات خود تماشاگر را همراه می کند. این شیوه از بازیگری را پرویز پرستویی در حد بدترین حضور سینمایی اش «بادیگارد» (ساخته ابراهیم حاتمی کیا) هم نشان می دهد.

«بادیگارد» فیلم بسیار خوش ساختی است و لحظات سینمای درخشانی دارد و پرویز پرستویی با بازی گیرا و فوق العاده خود، تماشاگران را تحت تاثیر قرار می دهد، او در نقش محافظ فیلم «بادیگارد» تماشاگر را نه تنها به مهارت های بازیگری که با باور و زندگی یک شخصیت و نقش همراه می کند.

چنین نقش آفرینی ای از عواطف و احساسات تجربه شده پرستویی بر می آید و با چنین رویکردی تماشاگران ایرانی را همراه خود می کند. فکر می کنم سینمای ایران هم برای خروج از رکود و طلسم و شکستگی باید بیش تر به سمت قصه ها و بازی هایی باورپذیر حرکت کند.

پیتر بروک کارگردان تئاتر بزرگ انگلیسی در مورد بازیگران بزرگ هشدار می دهد که «آنان خود را به سان مزرعه ای نبینند که هر ساله نیاز به وجین علف های هرز ندارند.» یعنی هر بازیگری در این حد و اندازه درست هم چون بازیگران تازه کار نیاز به نوسازی جسم، روان و روح خود دارد. نکته ای که پرویز پرستویی به آن آگاه است.

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


*گفت و گوی فریدون جیرانی با پرویز پرستویی


خیلی خوشحال هستم که بعد از مدت ها دوباره رو به روی همیم.

الو از همه این که خیلی خوشحالم که بعد از سال ها در خدمت شما هستم. البته خوشبختانه یک بار به عنوان بازیگر در خدمت تان بودم و چندین بار هم پیش آمده که در این میزانسن قرار گرفتیم و من خیلی چیزها از شما یاد گرفتم. امروز هم که قرار شد این اتفاق بیفتد، خیلی خوشحال شدم و درست است که این جلسه، جلسه پرسش و پاسخ است ولی بیش تر من نتیجه خوب خواهم گرفت.

ما امسال در «بادیگارد» با شما هستیم و این خیلی خوب است، اول از همه یک خاطره: «بادیگارد» وقتی در کمیته انتخاب دیده شد، حال همه خوب شد. با این که 80 دقیقه فیلم خیلی ها عقیده دارند که 20 دقیقه آخر فقط فیلم را به تکامل می رساند. ولی ما همگی حس خوبی داشتیم از بازی شما، از حضور شما و از کل فیلم. این پنجمین حضور شما در فیلم های حاتمی کیاست.

که البته با سریال «خاک سرخ» می شود ششمین.

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


یک فاصله ای افتاد بین شما و حاتمی کیا. دلیل این فاصله چه بوده است؟

خوشبختانه هیچ وقت دلیل بدی نداشته و من هر موقع که با آقای حاتمی کیا کار کردم خیلی تجربه خوبی بوده و این حس پیشاپیش کارها بوده و کلا حسم این بوده که قرار است برویم و یک کار خوبی بکنیم و تا «به نام پدر» هم با هم آمدیم و در فیلم «دعوت» هم یک جورهایی از من دعوت شد و هم چنین در فیلم «گزارش یک جشن» که البته من آن موقع درگیر کار بودم و نتوانستم در خدمت شان باشم.

درگیر کار بودی یا این که سناریو یا نقش را دوست نداشتی؟

واقعیت این است که اصلا به خواندن سناریو نکشید. حتی من فیلم ها را ندیدم و نمی دانم فیلم ها چگونه بوده اند ولی از آن جایی که نقدها و نظرها را تعقیب می کنم، واکنش ها را شنیده ام و به نظر می آید فیلم ها آن گونه که باید ارتباط با بیننده برقرار نکرده اند. اما خودم به شخصه چون نه از قضیه سر در می آورم و نه از آن ها هستم که بخواهم بگویم فیلم نامه را بخوانیم تا ببینیم چه می شود. چون آن قدر راحت هستم که همیشه مبنا را بر این گذاشته ایم رفاقت سر جای خودش باشد. البته خیلی هم سخت است این گونه قضاوت کردن و این گونه پذیرفتن. 

ولی بوده که با آقای تبریزی کار کردیم یا با آقای هنرمند یا دوستان دیگر و این را من همیشه یادگرفتم و بدون تعارف عرض می کنم که یک چیزهایی را از شما یاد گرفتیم که الان دیگر خیلی کم تر دیده می شوند. من این را صراحتا بیان می کنم که حتی دیگر نقدها را هم قبول ندارم و قضاوت ها را هم باور ندارم و احساس می کنم که الان همه چیز به هم ربط پیدا کره است. هنجارهای اجتماعی، مشکلات اقتصادی و این مشکلات روی همه چیز تاثیر گذاشته؛ روی روح و روان آدم ها و حتی روی ارتباط های شان و همیشه هم آن قدر صادق بوده ام و این را بیان کرده ام که درواقع من هیچ ادعایی در بازیگری ندارم و بر این باورم که بازیگری اصلا ادعابردار نیست در هیچ جای دنیا و به نظرم اگر من هم بگویم که در بازیگری روی دست من مادر نزائیده؛ به نظرم این را کار بعدی من مشخص می کند. 

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


شاید کارهای قبلی من خوب باشند ولی کار بعدی من است که خوب بودن من را مشخص می کند. کار بعدی حکم بازی مار و پله را دارد که ممکن است من را با مغز به زمین بکوبد. حتی بوده کارهایی که خودم هم متوجه شدم که درنیامده است. در مورد «دعوت» و «گزارش یک جشن» هم همین طور بوده ولی من شرایطم به گونه ای نبود که بتوانم مواجه بشوم با این موضوع که سناریو را دوست دارم یا ندارم.

پس اختلافی در کار نبوده. اوضاع و شرایط به گونه ای نبوده که با هم همکاری کنید.

من این را با خودم حجت کردم که همه آدم ها برای من قابل احترام هستند، ولی یک چیزی را با خودم تمام کردم و شاید اصلا اشتباه هم بکنم ولی گفتم بگذار من راحت نه بگویم به آقای جیرانی. اگر من یک کاری را دوست نداشته باشم و بیایم و آن را شروع کنم هم حال خودم خوش نیست و هم این که به کار شما توهین کرده ام. شاید بوده که اشتباه هم کرده باشم ولی مثلا با آقای حاتمی کیا هم بوده که کاری پیشنهاد شده و گفتم بگذارید من این کار را قبول نکنم. 

مثلا در «همیشه پای یک زن در میان است» یا در «شیدا» این کار را کردم. حتی در «همیشه پای یک زن در میان است» من به آقای تبریزی گفتم این کار را دوست ندارم شما هم این فیلم را نسازید. این نظرم بوده و بعد از آن مسئله احترام ایشان بسیار برای من بیش تر شد، چون با وجود نه گفتن موضوعی پیش نیامد ولی کافی بود رفتار مشابهی داشته باشم با آدم های دیگر... حتما دخلم می آمد. ولی آقای تبریزی این گونه نبوده اند. در چمران واقعا دوست داشتم که می بودم و خیلی هم حسرت خوردم.

کدام نقش؟

خود چمران.

صحبت شده بود؟

بله صحبت شده بود و این درست در مقطع جنجال های خانه سینما و بسته شدنش و توقیف شدن «خرس» و اتفاقات بدی که می افتاد رخ داد. «من و زیبا» نشد آن طور که باید می شد، «سیزده پنجاه و نه» نشد آن که باید می شد. حتی خودمان هم دخیل شدیم ولی آن اتفاق نشد به هر حال. من احساس کردم که در این جنجالی که به وجود آمده؛ بگذارید دشنه را از رو نبندم و با خودم یک کمی کلنجار بروم. دو سال کار من این شده بود که 12 ظهر ماشین را در ولنجک پارک می کردم و پیاده تا ایستگاه پنج می رفتم و شب هم بر می گشتم. 

جمعه ها هم می رفتم تا قله و بعد از این دو سال وقتی که حکم آمد چون خانه سینما بسته شده به خاطر زلزله ای که در آذربایجان آمده بود بیایید جلوی سینما آزادی بنشینید و پول جمع کنید؛ برای اولین بار در جمع سینماگران ظاهر شدم. حتی وقتی یک سری از دوستان، من را دیدند دچار سوءتفاهم شده بودند.

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


چرا در چمران بازی نکردی؟ آن هم به خاطر شرایط و این جور چیزها بود؟

نه. من قبلا صراحتا هم گفته بودم که من مشکلم با تهیه کننده اش بود و فقط او باعث شد.

یعنی نشستید و صحبت کردید؟

نه لازم به صحبت کردن نبود. چون هم دوستان ایشان را می شناختند، هم آقای حاتمی کیا و هم آقای تبریزی. اصلا تهیه کننده فیلم «آژانس شیشه ای» و «روبان قرمز» هم بودند. من وقتی دیدم که ایشان رفت و برگشتشان به زندان است؛ چون یک اتفاقاتی هم برای خودم افتاده بود و من هم فکر می کردم که نمی توانیم در یک میزانسن با هم رو به رو بشویم. احساس کردم چون تهیه کننده آقای کریمی بودند، این فیلم دچار مسئله خواهدشد و همین هم شد.

یک ما و نیم بعد از این فیلم، باز هم ایشان به زندان رفتند و باز وقتی خود ایشان از زندان آزاد شدند، شاکی شدند از آقای حاتمی کیا که چرا اسم من را آورده اید؛ اصلا غلو هم نمی کنم که بگویم چون داریم در مورد شهید چمران کار می کنیم، من از این مسایل می گذرم. نه این گونه نیست. یعنی وقتی یک تهیه کننده آن اخلاق و منش و کردار حرفه ای را نداشته باشد که بتواند یک گروه را پیش ببرد مشکل پیش می آید و پیش هم آمد. من از این جهت می گویم حسرت خوردم چون دو سال داشتم کوهنوردی می کردم و از لحاظ فیزیکی هم آمادگی اش را داشتم. به خصوص که شهید چمران به نظر من یک شخصیت تاریخی است و همانند منشوری است که اگر از هر طرف نگاه بکنید یک معنایی دارد برای خودش.

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


شهید چمران را دیده بودید؟

نه، از نزدیک ندیده بودم؛ ولی خب منش شان را دنبال کرده بودم از اوایل انقلاب. هم شاعر بود، هم چریک، هم عاشق و هم عارف و این برای خود من جالب بود که این شخصیت چندوجهی است. قبلا هم آقای میرکریمی انیمیشنی ساخته بودند درباره شهید چمران و از من دعوت کردند که به جای چمران رفتم و صحبت کردم.

فیلم چمران را دیدی؟

نه، فیلم را کامل ندیدم.

الان قضاوتی هم درباره بازیگر نقش چمران یا شخصیت خود چمران ندارید؟

نه، من واقعا فیلم را کامل ندیدم. یک بار در شمال بودم و تلویزیون داشت این فیلم را پخش می کرد که بخش کمی از آن را دیدم.

چرا نرفتی و در سینما ندیدی؟

نتوانستم و شرایطم جور نبود.

احساس می کردی که نباید ببینی یا شرایطش فراهم نشد؟

شرایطش فراهم نشد. به خصوص که بذرش از همان اوایل فیلم توسط تهیه کننده پاشیده شده بود.

پس در این مدت دو سال که می رفتی کوه درگیر فیلم و فیلم نامه بودی؟

بودم ولی باز در چمران هم به فیلم نامه خواندن نرسید.

پس یعنی فقط اسم چمران برده شده بود و تو دوست داشتی که بازی کنی و تا جایی ادامه پیدا کرد که نشد.

نه، اصلا ما تلفنی صحبت کرده بودیم و مواجهه حضوری نداشتیم. اگر حضوری همدیگر را می دیدیم و صحبت می کردیم شاید اتفاقات دیگری می افتاد.

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


از «به نام پدر» تا «بادیگارد»، هم تو یک سری کارها کردی و هم حاتمی کیا. تو رفتی سراغ جوان ها و کار با جوان ها و درواقع رفتی سراغ یک نسل تازه. آیا با قصد رفتی که یک کمکی به نسل تازه بکنی یا این که شرایط تو را برد به آن سمت؟

ببینید شرایط خاصی بود. اعتقاد دارم که شماها را می شناسم و در سینما هادی بوده اید. البته نه این که رو به روی تان نشسته باشم و این را بگویم؛ نه، خب آدم خودش هم لذت می برد وقتی پرونده اش را نگاه کند و کارهای خوب داشته باشد.البته من هم بعد از « به نام پدر»، با کاهانی فیلم کار کردم و خیلی هم آن را دوست داشتم و 16 ماه هم درگیر سریال «آشپزباشی» شدیم.

که در هم نیامد.

آن هم داستان خودش را داشت که صادقانه هم می گویم من اصلا آمادگی حضور در «آشپزباشی» را نداشتم و اگر اصرار خود آقای ضرغامی نبود در آن قطع ما را در یک آمپاسی قرار نمی داد که: «من به عنوان رئیس رسانه که آمار کارم «چهارخانه»، «سه در چهار» و «چ» است، شما هم تجربه «زیر تیغ» را داشته اید، بیایید و این کار را انجام دهید.» شاید کار را نمی پذیرفتم. ولی من از همان اولش هم مشکل داشتم با «آشپزباشی» و اصلا اولین بار هم هست که راجع به آشپزباشی صحبت می کنم.

معضل طلاق از نظر من که 10 سالی را در قوه قضاییه کار کردم و دو سالش اختصاص داشت به مسائل خانوادگی، معضل مهمی است. یعنی تصویر من همیشه از طلاق یک چیز خیلی تلخ بوده؛ یعنی من طلاق را هیچ وقت نتوانستم با خمیرمایه طنز ببینم. احساس این بوده و وقتی در آن شعبه بودم، روزی 12 پرونده را بررسی می کردیم که تمامش درباره طلاق بود. بعد هم نقبی زدم به سریال «طلاق» که مسعود اسداللهی کار کرده بود و کار اپیزودیک بود و خوب هم از کار درآمده بود و حرفم هم این بود که این کار می تواند جدی باشد و در این سریال مردی که زیرپله ای یک جگرکی داشته و کباب می پخته و حالا با یک شیرزنی آمده و کارش را وسعت داده نمی توانند داستان خودشان را داشته باشند.

چیزی که مرا آزار می داد این بود که همه ما به نوعی کم داریم و یک آدم عاقل کامل کنارمان نیست. یعنی پدربزرگ و مادربزرگ و مرد و زن و بچه ها همه به نوعی کسری داریم و کسی نیست گوشزدی به ما بکند. خب اصلا حرفم این بود که چرا این سریال را باید طنز کار کنیم؟

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


این را به هنرمند گفتی؟

البته خوشبختانه خیلی از جاها حذف شد و نظرم هم این بود که این سریال می تواند در سه قسمت ساخته شود.

که شد 40 قسمت، البته بعد کم شد و شد 26 قسمت.

به نظر من طنز کشش 26 قسمت ندارد. یعنی اگر بیننده ما صبح در ساختمان دادگستری بوده و برگه طلاق هم دستش بوده، نمی تواند شب هم سریال «آشپزباشی» ببیند. ما باید یک کاری بکنیم که گره ای از کار او باز شود نه اینکه به بارش بیفزاییم. شاید هم دارم غلو می کنم، ولی نمی خواستم طلاق را به سخره بگیریم.

ما همگی دلواپس این موضوع بودیم که سریالی با شما و خانم معتمد آریا کم دیده شود.

واقعا این طور است. من با این که تجربیات خیلی خوبی با آقای هنرمند داشتم، این نقد را هم به ایشان دارم. من از همان اول از این موضوع دل چرکین بودم به خصوص که همه دوستان هم اطلاع دارند چه آقای ضرغامی و چه خانم معتمدآریا که من را به اجبار وارد این کار کردند. من با آقای هنرمند «مرد عوضی» را با سه برگ فیلم نامه شروع کردم که ایشان می گفتند مگر نمی گویید بچه تئاتری هستید، خب با اتود و بداهه و این ها درش می آوریم و من آن قدر به ایشان اعتماد داشتم که با سه برگ رفتیم و کار را هم شروع کردیم و کار هم درآمد. ولی به نظرم اصلا آقای هنرمند نباید بعد از «زیر تیغ» این سریال را می ساخت.

به کل لطمه هم وارد کرد.

خیلی ها می گویند که عالی بوده ولی به نظر من آن نمره ای که باید را نمی گیرد.

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


چه مدت سر آن کار بودید؟

16 ماه. وقتی من داشتم فیلم «بیست» را کار می کردم خود آقای سالور عین این عبارت را می گفت که مادر من سر نماز دعا می کند که شما این فیلم را بازی کنید. در فیلم «1359» ما آمدیم و بعد از فیلم «زیر آسمان برلین» که نمونه خارجی این فیلم بود، قصه خوبی داشتیم: یک آدمی که 20 سال از جنگ گذشته و در کماست و بعد از 20 سال از کما بیرون می آید و قرار است موقعیت را به گونه ای برای او بچینند که دوباره برنگردد به آن حالت اول، برای همین می آیند و گذشته را برای او بازسازی می کنند. این ایده به نظرم جالب آمد. 

من وقتی دیدم که مادر آقای سالور دعا می کنند و موضوع هم موضوع جذابی است آمدم در دل کار. چون ما باید اخلاق حرفه ای خودمان را حفظ بکنیم. ولی این اتفاق در این فیلم نیفتاد. این خیلی زشت است که وقتی یک کارگردانی فیلم برداری اش تمام می شود دیگر سر کار نباشد. آقای سامان سالور اصلا سر مونتاژ نبودند. سر صداگذاری و موسیقی هم نبودند. من، هم سر موسیقی بودم و هم سر صداگذاری و مونتاژ. من و آقای بیگلو این کار را راه انداخته بودیم و نمی توانستیم فیلم را قربانی کنیم.

اختلافی بین شما که نبود؟

اختلاف، اختلاف سلیقه بود.

سر صحنه این اتفاق افتاد؟

بله، یک سری مشکلات پیش آمد و ایشان گذاشتند و رفتند. من به این اعتقاد دارم که وقتی آدم یک کاری را شروع می کند باید تا آخرش هم باشد و تلاش مان را هم کردیم که فیلم خوبی از آب دربیاید ولی به نظرم از این بهتر هم می توانست باشد. چون به لحاظ موضوعی چیزی کم و کسر نداشت ولی خب آن اتفاق ها افتاد. بعد هم که فیلم «خرس» را با آقای معصومی که خیلی وقت هم بود کار نکرده بودند، کار کردیم که آن فیلم توقیف شد. 

موضوع فیلم، جذاب و به واقعیت هم نزدیک بود و آن جریانات پیش آمد که ما رفتیم و پروانه ساخت و پروانه نمایش را هم گرفتیم، ولی فیلم اکران نشد. بعد از آن هم آمدیم «من و زیبا» را کار بکنیم و آن هم به گونه ای بود که خودم قلبا دوست نداشتم که کار کنم و با این که با دوستان نشسته بودیم و صحبت کرده بودیم که می خواهیم یک فیلم عاشورایی مدرن بسازیم و آقای فریدون حسن پور هم تلاش شان را کرده بودند اما خب بضاعت شان همین بود. من آن جا آمدم یک کاری بکنم و اگر بخواهم بچه مسلمانی صحبت بکنم بیایم خمس و ذکات کار خودمان را بدهیم.

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


شرایط هم دخیل بود دیگر؟ سینما مشکلات خاصی دارد. خب در شرایط بحبوحه دوران احمدی نژاد بودیم و فضای خاصی هم حاکم بود.

این جا بود که من گفتم خراب کردم. یعنی من نه لذتش را بردم و نه آن کاری که می خواستیم شد. آن دو تا که توقیف شدند. این دو تا هم آن جور که می خواستیم درنیامد؛ گفتم اصلا بهتر است که...

بروی و با جوان ها کار کنی.

بله، ولی آن ها هم جوان بودند.

نه، این ها جوان نبودند.

برای همین رها کردم و رفتم که با خودم کلنجار بروم و بعدش هم که کوه نوردی و زلزله آذربایجان و... و باز در آن بحرانی که وجود داشت اولین استارت با آقای عسگرپور خورد با فیلم «مهمان داریم» که قصه قشنگی هم داشت.

قصه خوبی داشت.

پدر و مادری که سه فرزندشان شهید شدند ولی در خیالات شان مهمانی را با فرزندان شان برگزار می کنند آمدیم و در شرایط تعطیلی خانه سینما و... گفتیم بگذاریم حال مان خوب شود و برای دل خودمان کار بکنیم و تجربه ای شد که واقعا دوست داشتم.

وقتی حال آدم بد باشد خب کار هم خوب در نمی آید.

و بعد فیلمی که با آقای میرکریمی کار کردیم که خب فیلم را هم دوست داشتم.

این فیلم، فیلم متفاوتی از میرکریمی است.

و در این دو تا کار من با خانم گلستانی همبازی شدیم و بین این دو فیلم هم فیلم «بیداری» را برای سه روز کار کردیم.

همان که سه شب نخوابیده بودی اصلا؟

72 ساعت

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


واقعا نخوابیده بودی اصلا؟

واقعا نخوابیده بودم.

تجربه متفاوتی بود.

من فکر می کردم می تواند فیلمی جهانی باشد و به نظرم آن طرف چنین فیلمی ساخته نشده. این فیلم قصه ای هم نداشت اما به نظرم خیلی جالب آمد. قصه ای یک خطی دارد که یک کارگردان است و دو بازیگر و می گوید بیایید و تصور بکنید که شما تا سه روز دیگر بیش تر زنده نیستید. این کل قصه ما بود، یعنی شما اگر بگویید ما یک ورق قصه داشتیم، نداشتیم. پیش تولیدش را کاری ندارم که شرایط اولیه اش مهیا شد ولی نه میزانسن داشتیم نه سناریو و نه کات وجود داشت.

یعنی از شنبه صبح شروع شد، سه شنبه هشت صبح تمام شد. سه تا دوربین داشتیم و فیلم بردارها شیفت عوض می کردند. ولی ما ارتباط مان با گروه همان صبح اول تمام شد و اصلا تصور این که دوربینی وجود داشته باشد، نبود. ما 72 ساعت یکسره بیدار بودیم و مدام فضا را عوض می کردیم. در مجموع 72 ساعت فیلم داشتیم نه این که 72 ساعت راش داشته باشیم که بخواهیم دو ساعت فیلم از آن در بیاوریم. ولی آن 72 ساعت شد راش و دو ساعت از آن فیلم درآمد و به نظر من فیلم هدر رفت و من بیش تر از یک نتوانستم فیلم را ببینم. گاهی من با خودم فکر می کنم نکند من آدم بدی شده ام، نکند زیاده خواه و خودخواه شده ام؛ ولی واقعا این طور نیست. من صادقانه کار می کنم و تمام وجودم را برای کار می گذارم خیلی سخت است که 72 ساعت یکسره بیدار باشی و نخوابی.

طوری شده بود که از روز دوم آمبولانس با ما بود و ما تمام آزمایشات جسمانی را انجام دادیم تا مشکلی نداشته باشیم. 72 ساعت تمام شد و دو ساعت فیلم درآمد و خود کارگردان رفت و مونتاژ کرد و بعد هم یک نریشن گذاشت انگار که ما نگذاشتیم او فیلم دلخواهش را بسازد. من حرفم با آن کارگردان این بود که آقای فلانی مگر شما سناریو داده بودی به ما که باید نعل به نعل انجام شود؟ شما به ما گفتی می خواهی سه روز دیر بمیری، اصلا من می خواهم این جوری بمیرم. ما فضا ایجاد کردیم.

یعنی سناریو را شما دو نفر اجرا کردید؟

اصلا یک برگ سناریو وجود ندارد. یعنی شما تصور بکنید شما خودتان به عنوان آقای جیرانی دو نفر را به عنوان بازیگر بیاورید، اصلا همین خودم. آقای پرویز پرستویی شما قرار است سه روز دیگر بمیری چه کار می کنی؟ آدم می کشی؟ کیف می کنی برای خودت؟ چه کار می کنی؟ وقتی میزانسن مصنوعی می گذاری من نمی توانم آن چه را که در ذهنم است، پیاده کنم. من از چیزی که هراس ندارم مرگ است. من می گویم ما به دنیا آمدیم و یک روز هم قرار است برویم. ولی در این سه روز من نمی توان کار خاصی انجام دهم. شاید بروم و دنبال عیب و ایرادهای خودم بگردم. کجا حق کسی را تضییع کردم؟ کجا کم گذاشتم؟

پرویز پرستویی: مردم الکی حالشان خوب است! (1)


خیلی فکر خوبی بوده ولی حیف شد.

واقعا موضوع حیف شد رفت و اگر بخواهد برای بار دوم ساخته شود، باید یکسری آدم های دیگر باشند؛ با خود ما دیگر نمی شود. اصلا می شود ساعت ها را جمع به این موضوع صحبت کرد که اصلا در وقت این برنامه نمی گنجد. اصلا مرد حسابی این 72 ساعت را تو بده دست یک نفر دیگر. من زمانی یک سفر به هیروشیما داشتم و بچه های شیمیایی را بریدم؛ وقتی آمدیم موضوع را با آقای پوراحمد در میان گذاشتم، گفتند حاضرند مجانی این کار را مونتاژ بکنند. 

اصلا 72 ساعت را می شود سریال کرد و کارشناس آورد و در موردش حرف زد. ولی فیلم آمد در هنر و تجربه و چند جایی اکران شد و چند جایی هم اکران دانشجویی شد و تمام شد و رفت و خیلی هم راحت بگویم که اگر شما ریالی پول گرفتید، من هم گرفتم. ریال دارم می گویم نه دو ریال.

تهیه کننده اش یکی از بچه های تلویزیون بود؟

آقای شیخ انصاری بود. من هیچ پولی نگرفتم و فقط از خودم هزینه کردم. چگونه هزینه کردم؟ طوری که کنداکتور برنامه دست من و خانم گلستانی بود. من آمدم و هفت میلیون دادم به خانمم، گفتم میر وی در روستا و من می خواهم در روستایم بمیرم.

برترين ها به نقل از روز نامه سينما

کلید واژه ها :
نظرات
ADS
ADS
پربازدید