به گزارش اتاق خبر، به نقل از شهروند، از آنها است که میگویند متر و معیاری است صدایش برای آواز ایرانی. اکبر گلپایگانی سالها قبل جایش را در دل آنها که عاشق موسیقی ایرانیاند، پیدا کرده و حالا حالا از ذهن و خاطر دلدادگان آواز نمیرود. حالا دو ماه از هشتادوپنج سالگی «مرد حنجره طلایی» گذشته اما هنوز امیدوار است به کار. آرزوهای خواننده شهیر موسیقی ایرانی حالا بیشتر معطوف است به جوانهای این ملک؛ دلش میخواهد فضایی فراهم شود برای شنیدن صدای تمام استعدادهای سرزمینش!
در یکی دو سال گذشته بحثهایی مطرح شد درباره اختلاف نظرهایی که گلپا با یکی دیگر از نامداران آواز ایرانی داشته؛ با محمدرضا شجریان.
گلپا اما این بحثها را از نظر فنی تحلیل میکند و معتقد است آواز ایرانی محدود به آنچه در سالهای اخیر مرسوم بوده، نیست و بسیار پررونقتر میتوانست باشد؛ شاید مثل سالهای قبل از انقلاب ٥٧! اختلاف نظر هر چه باشد میان دو استاد بزرگ است که جایگاه هر دو در آواز ایرانی محفوظ است و تلاشهایشان قابل احترام .
در سالی که گذشت اکبر گلپایگانی کارهای زیادی انجام داده که بهاحتمال خیلیهایشان به زودی اجرایی میشود؛ از انتشار ویرایش جدید کتاب گنجینه گلپا به نویسندگی مسیح سامخانیان گرفته تا رونق ایرانگیرِ «هنرِ آواز» برای نوجوانها و جوانهای بااستعداد سراسر کشور. مرد حنجره طلایی در عین حال تصنیفی خوانده در رثای جوانی از دسترفته خیلیها و حسرتی که به دلشان مانده اما در همین کهنسالی امید را جستوجو میکنند.
گلپا دلخوش به خاطراتی است که زندگیاش را سر و شکل زیبایی دادهاند و حالا از پس تمام آن افتخارات دوران سپریشده او مانده و هواخواهانی که خودش حضور و دیدارشان را بالاترین افتخار زندگیاش میداند. گفتوگوی پیش رو تلاشی است برای شریککردن مخاطبان «شهروند» با آنچه استاد آواز ایرانی در این سن و سال در سر دارد:
برای آغاز این گفتوگو برویم سراغ خاطرههای شما از سال ٩٧؛ برای خودتان چطور بود این سال؟!
به هر حال هر سالی که میگذرد با خودش خاطرات خوب و بدی را به همراه دارد؛ اما من در تمام این سالها سعی کردم که کار خودم را بکنم. سال ٩٧ هم خوبیها و بدیهای خودش را داشت. از یک طرف داغ بسیاری از هنرمندان و نزدیکان به دلم نشست و از طرفی یک سال بیشتر از خدا عمر گرفتم تا عزیزانم را بیشتر دوست بدارم و بتوانم از اینکه فرصت زیستن به من داده شده، استفاده کنم. یکی از مهمترین اتفاقهای این سال از نگاه من رسوایی کسانی بود که موسیقی ایرانی را محدود کرده بودند به یک شیوه خاص و میگفتند هر چیزی غیر از آنچه ما میگوییم موسیقی ایرانی نیست. آنها به موسیقی ایرانی خیانت کردند اما کارشان بالاخره روشن شد. امروز معلوم شده آنها حقیقت را پنهان کرده بودند اما خورشید پشتِ ابرمانده بالاخره خودش را نمایان کرد. در بهمن ماه ٩٧ گروهی از چهرههای شناختهشده کشورمان از داوران، بازیگران، خوانندگان و نوازندگان افتخار دادند در روز تولد من به منزلم آمدند. فیلمهای این جشن تولد را در کانال تلگرامی خودم قرار دادم. از طرف دیگر امسال قطعه «تو چشام اشک زیاد» با آهنگسازی دوست هنرمند محمدجلیل عندلیبی آماده شد و بناست به زودی کلیپی تصویری از آن ساخته شود و در اختیار علاقهمندان و مخاطبان عزیز قرار بگیرد.
از کتاب «گنجینه گلپا» چه خبر؟
کتاب گنجینه گلپا که در سالگرد تولد من در بهمن ٩٥ رونمایی شده بود، از سوی آقای مسیح سامخانیان که گردآورنده و نویسنده اثر هستند، کاملتر شده و آثار دیگری از من به این مجموعه اضافه شده است. قرار است به زودی چاپ جدید کتاب با اصلاحات و البته تکمیلتر از نسخه قبلی ارایه شود. برنامهریزی کردهایم که ترجمه این کتاب به زبان انگلیسی هم منتشر شود تا در ایالات متحده آمریکا در اختیار علاقهمندان قرار بگیرد. در این کتاب مجموعه آوازهای من در برنامه گلها و برخی از دیگر آثارم که در گوشه و کنار اجرا شده بود، مدون شده است. البته حدود ٤٠ یا ٥٠ تصنیف هم در اواخر کتاب آمده که در چاپ جدید به صورت نت قرار است در اختیار علاقهمندان قرار بگیرد. در این اثر چند سیدی هم قرار دادهایم که کلیه مطالب کتاب از آوازها، تحلیلها و نظرات دیگران درباره شیوه آوازخوانی من در آن آمده است. تعدادی از هنرمندان شناختهشده موسیقی ایران در این اثر درباره آوازم صحبت کردهاند. صحبتهایی درباره کتاب دیگری با نام «ناگفتهها» را هم داریم انجام میدهیم که بناست در آن درباره خاطرات و آن بخش از اتفاقاتی که پیش از این بازگویشان نکردهام، مطالبی به چاپ برسد تا اینبار نه یک جمعیت محدود بلکه تاریخ درباره آنچه گذشته قضاوت کند.
در یکی دو سال گذشته در محافل و فضاهای مختلف بحثهایی درباره اختلاف هنرمندان عرصه موسیقی به ویژه خوانندگان مطرح شده است. از مهمترین این اختلاف نظرها که بعضا در فضای مجازی هم اوج گرفت، میتوان به برخی انتقادهای شما از استاد محمدرضا شجریان اشاره کرد؛ امروز خود شما برآیند چنین اختلاف نظرهایی را چطور ارزیابی میکنید؟
در ابتدا آرزوی شفا برای آقای شجریان دارم. اگر هم ایشان یا نزدیکانشان فکر میکنند کاری از دست من برمیآید با کمال میل حاضرم کمک کنم؛ به هر صورت ایشان هم یک هنرمند و از سوی مخاطبان شایسته احترام است. هم لازم است اول این تذکر را بدهم که بر همه فرض است که دستکم در زمینه کارهای هنری از یاد نبرند هر کسی برای ارایه کارش طریقی دارد؛ یک نفر در زمینه خوانندگی دوست دارد در آغاز کار تحریر اجرا کند و دیگری مایل است همزمان با خوانش شعر تحریر ارایه دهد.
خوب است همه سلیقهها در وادی هنر حضور داشته باشند و وقتی آزادی کامل به مخاطبان داده شود، خودشان هنری را که مایل به شنیدنش هستند، انتخاب میکنند. موضوع بر سر آزادی است که باید در تمام شاخههای فکری و خاصه هنر به اهل آن داده شود. اگر این آزادی فراهم باشد، دیگر جای بحث نیست که چرا تنوع در حوزه ارایه کار هنر وجود دارد؛ اتفاقا وجود همین تنوعهاست که دنیا را زیبا میکند. اما و هزار اما اگر این فراغ بال برای تمام آنها که از گوهر هنر بهره بردهاند، فراهم نباشد طبیعی است مجال کافی به عدهای داده نمیشود و برخی دیگر فضا را از آن خود میکنند.
سلیقه خود شما به سبک کدام یک از خوانندگان جوان امروز تمایل دارد؟
ما خوشبختانه امروز شاهد فعالیت خوانندههای جوان و بااستعداد زیادی هستیم؛ اما متاسفانه فضای موسیقی آنچنان باز نیست تا همه کسانی که استعداد دارند، بتوانند خودشان را نشان بدهند. میبینید که باز هم ناگزیرم بروم سراغ توضیحاتی که در پاسخ پرسش قبلی به شما دادم؛ مسأله بر سر زمینههای بروز هنر است، وقتی این زمینهها وجود نداشته باشد آن وقت شما از کسی چون من میپرسید سلیقهام به کدام خواننده جوان نزدیک است و من مجبورم با شک جوابتان را بدهم. چرا؟ چون اصلا فضا برای شنیدن صدای تمام استعدادهای ایران ما وجود ندارد! اما اگر بخواهم به طور کلی میگویم هواخواه کار و حضور همه جوانهای مستعد هستم و از موفقیت تکتکشان از جان و دل خوشحالم میشوم.
ممکن است هر خوانندهای با دو، سه اثر معروف شود و نامش بر سر زبانها بیفتد اما باید دید واقعا چه کسی برای آواز زحمت کشیده است. این خاطره را قبلا هم گفتهام که وقتی از سوی آقای حسین پیرنیا برای اجرای آواز در برنامه «گلهای جاویدان» دعوت شدم تا آثاری را در راست پنجگاه و نوا که کمتر مورد توجه خوانندگان قرار میگرفتند اجرا کنم، در راهروی رادیو، آقای امیرهمایون شهردار از من پرسید: گلپا جان اینجا چه میکنی؟! در آن روزگار آن قدر آواز ایرانی به انزوا رفته بود که ایشان گفت: برو آواز را پشت مرده بخوان! آن روزها آقای ویگن کاری خوانده بود به نام «شاه دوماد». امیرهمایون به من گفت: مردم این دسته از کارها را دوست دارند. من آنجا پسِ گردنی را خوردم اما به روی خودم نیاوردم. بعد از آن مکالمه بود که با مرتضیخان محجوبی گوشه مثنویِ شور را در قطعه «مست مستم» اجرا کردم. بعد از اجرای کار همین آقا در اتاق فرمان به اتفاق آقای پیرنیا پس از شنیدن «مست مستم» داشتند گریه میکردند. پرسیدم چه شده؟ گفتند ما آن چیزی را که به دنبالش بودیم، پیدا کردیم.
خیلیها از روزهایی میگویند که مردم میرفتند پای رادیو تا صدای گلپا را بشنوند. بسیاری از قدیمیترها میگویند آن موقع که گلپا میرفت رادیو آواز بخواند، خیابانها خلوت میشد. از آن سالها زمان زیادی گذشته است. امروز مهمترین دلخوشی شما چیست؟
در طول سالهای فعالیتم عناوین و افتخارات زیادی کسب کردم؛ از کشورهای مختلف به من مدرک دکترای افتخاری داده شد و مجسمهام را ساختند. اما آنچه بیش از همه به آن افتخار میکنم همین علاقهمندانی هستند که هر روز به خانهام میآیند. اینکه مردم سرزمینم قدر هنر را میدانند بهترین داشته و دلخوشی کسی چون من است.
به نظر شما علت ماندگاری آثاری که در گذشته بهویژه قبل از انقلاب ساخته شده در میان مردمی که خیلیهاشان یا در آن سالها سن وسال کمی داشتند یا اصلا به دنیا نیامده بودند چه چیزی میتواند باشد؟
متاسفانه اتفاقی که در سالهای اخیر در عرصههای مختلف افتاده و از خلق آثار ماندگاری همچون موسیقیهای ارایهشده در «گلهای جاویدان» جلوگیری کرده است، اولویت دادن به مسائل مالی است. فوتبال برای جا انداختن این وضع بهترین فضای ممکن است. امروز اگر فوتبالیست یک باشگاه ورزشی پیشنهادی با اندکی افزایش از سوی باشگاه رقیب دریافت کند، پیراهن و عِرق و تعصب را کنار میگذارد و به تیم مقابل میرود. چیزی که حتی در همین سالهای اخیر موجب ماندگاری چهرههایی نظیر «ژاوی»، «خاویر زانتی» یا «فلیپ لام» در جهان فوتبال شده دقیقا همین گوهر کمیاب یعنی وفاداری است. درست براساس همین منطق، در سالهای دور هم هدف هنرمندان فعال در عرصه موسیقی به هیچعنوان براساس مسائل مالی تعیین نمیشد. نه اینکه دریافت مالی در کار نبود؛ که بود و در برخی موارد بسیار هم قابل توجه بود، اما صحبت من بر سر این است که پول اولویت نبود. هنر با تجارت درآمیخته نشده بود. عشق هنوز اولین عنصر سازنده یک اثر هنری بود. سفارش به معنایی که امروز در ایران و جهان آمده وسط میدان و بازار هنر را قبضه کرده اصلا آن سالها محلی از اعراب نداشت. آن سالها هنرمندان توانای عرصه موسیقی همه تلاششان را میکردند تا بتوانند به برنامه گلها راه پیدا کنند و محصول «گلها»یی که آقای پیرنیا ادارهاش میکرد، بُستانی شد پر از موسیقیهای بدیع؛ موسیقیهایی که نوازندهها و خوانندههایش میان مردم ماندگار شدند. از طرف دیگر، آنچه باعث فراموشی کارهای مختلف موسیقی بعد از انقلاب و از یاد بردن سازندگانشان شد، همراهکردن هنر با سیاست بود.
قدیمها وقتی دو موزیسین به هم میرسیدند، خبری از این رفتار تاجرمآبانه امروز نبود؛ حداقل بین خودشان تکلفی وجود نداشت. برای بسیاری از ما پیش آمد که در همین ملاقاتهای ناگهانی، رفقا را جمع کردیم، رفتیم جایی نشستیم و یک کار ساخته شد. همین حالها و عشقها موسیقی را برد به خانه مردم. آن موقع قال جای حال را نگرفته بود. امروز اما حال را تبدیل کردند به قال. معلوم است که قال نمیگیرد و در دل مردم جا باز نمیکند.
باز هم برویم سراغ همان سالها و همکارانتان در حوزه آواز. کدام یک از آن صداها بیشتر به دل خودتان نشسته است؟
محمودی خوانساری، ایرج، بنان، عبدالوهاب شهیدی و بسیاری از کسانی که در آن دوران فعال بودند و ممکن است نامشان از قلم بیفتد، بر دلم نشستهاند. اینکه پیش از نام هیچکدام از این بزرگان نام استاد را نیاوردم به این دلیل است که آنها با همین نام میان مردم شناخته شدند، درست مثل سعدی و حافظ و مولانا. تا امروز شنیدهاید که مثلا کسی به حافظ یا سعدی بگوید دکتر حافظ یا استاد سعدی!
خیلیها به کلامهای امروزی در آثار موسیقایی خرده میگیرند و معتقدند اگر کارها ماندگار نیست، یکی از دلایل مهم، کلامی است که رویش آهنگ میگذارند و خواننده آن را میخواند.
ادبِ قدمزدن در وادی هنر ایجاب میکند نروم سراغ اظهارنظرهای قطعی و علمی شاعری، چرا که نه شاعرم و نه تمام شعرها و ترانههایی که در همه این سالها تصنیف شدهاند را شنیدهام. بهعنوان یک اظهارنظر شخصی میروم سراغ تجربه خودم و این علامت سوال در ذهنم هست که آیا جوانان امروز هم همین شیوه را برای گزینش شعرها پیش گرفتهاند؟ برای من بگیر و نگیر و بفروش و نفروش اهمیتی نداشت. از همان سالهای اول فعالیتم شعر باید با دل خودم بازی میکرد تا میرفتم سراغش برای خواندن.
جوانی دوره خارقالعادهای است. مهم نیست به چقدر از آنچه در ذهن داری، میرسی. مهم رویاپروری است که رهایت نمیکند. آدمی به سن و سال من اما انگار زندگیاش عکسبرگردان آن جوان دیروز است. من با خاطرههایم زندهام. برمیگردم به عقب و با تعجب به خودم میگویم: چطور گذشت و چقدر سریع طی شد؟ هشتاد و پنجسال از زندگی من گذشته و یکی از خوشبختیهایم این است که هر کاری انجام ندادم. وصف حال من، برداشتی از آن جمله معروف است که فلانی به کارهایی که انجام داده نمینازد، دلخوش به کارهایی است که انجام نداده.
«هر کسی یهجور خداوندو عبادت میکنه/ یکی بخشش میکنه جونشو با عزت نفس/ دیگری برای لقمه نون شکایت میکنه.» من اصلا درباره «یه لقمه نونیها» صحبت نمیکنم. در جایگاهی که من در آن ایستادهام، نمیشود و نباید از اینطور آدمها شکایت کرد. بگذار بروند و به هدفشان برسند، یعنی همان«یه لقمه نون». بسیاری از آهنگسازهایی که با آنها کار کردهام نیز همینطورند. خیلیهایشان ساعتها وقت میگذاشتند برای مطالعه شعری که بنا بود بدهند خواننده بخواند؛ آن وقت بود که اثرشان میشد حال، میشد عشق، میشد همان حرف خدا. یکی از گرفتاریهایی که جامعه ما با آن درگیر است و طبقه و گروه و حزب هم نمیشناسد، سیاسی قلمداد کردن هر اظهار نظری است. وقتی این گرایش عجیب و غریب به پول و مادیات را نقد میکنی و وقتی بعدش حق میدهی به جوانی که دستش به دهانش نمیرسد و گاهی مجبور میشود به خاطر پول کاری کند که خودش هم میداند شایسته نیست، میگویند حرف سیاسی نزنید. وضعی به وجود آوردهاند که به خودشان اجازه بدهی بیایند چا روی دستت بگذارند و وقتی دردت گرفت و گفتی آخ، بگویند چرا از دردی که به تو تحمیل کردیم ناله سر دادی؟ با آن تعبیر آنها هم که در سرما ماندهاند و دارند به خودشان میلرزند، حق ندارند از این سردی روزگار گلهای کنند.
از همه نمیشود یکطور توقع داشت. وقتی من کارم را شروع کردم، فقط دنبال عشقش بودم. سالها در خدمت نورعلیخان برومند تلمذ کردم و زیر و روی گوشههای مختلف را درآوردم.
برای سال نو چه آرزویی دارید؟
برگزاری «هنرِ آواز» در تمام ایران آرزوی من است. ماجرای «هنر ِآواز» به سال ٨٦ بازمیگردد که آموزشگاه آوای سام در تنکابن با حضور من افتتاح شد. آقای سامخانیان که برای کتاب «گنجینه گلپا» زحمات زیادی کشید و مدیریتش کسانی که قرار بود در این اثر درباره شیوه آواز من توضیح دهند را یکییکی به منزلم میآورد تا با هم گفتگو کنیم آموزشگاهی را راهاندازی کرد که تمرکزش روی آموزش ساز و آواز به نونهالان و نوجوانان بود. اتفاقا تعدادی از شاگردانش امسال در جشنواره «نوای خرم» برگزیده شدند. سامخانیان تعدادی از این بچهها را به منزل من آورد که یکی از آنها با توجه به سن و سال کمش سنتور را خوب مینواخت و دیگری یکی از آوازهایم را به خوبی اجرا کرد. از شور و حال و استعداد این بچهها به شوق آمدم و راستش را بخواهید این اتفاق برایم مایه افتخار شده است. همانجا به آقای مسیح سامخانیان پیشنهاد دادم برنامهای با عنوان ساز و آواز را در تنکابن راه بیندازیم. درنهایت تصمیم این شد که تمرکز را روی آواز بگذاریم و من هم قول دادم از استادان دعوت کنم هر سه ماه یکبار در این برنامه شرکت کنند و بچههای بااستعداد بتوانند خودشان را نشان دهند. اولین دوره «هنر آواز» همانطور که در جریان هستید، برگزار شد و برنامهریزی من برای سال ٩٨ این است که اگر بتوانیم مطابق پیشبینیها کار را جلو ببریم و در همه استانهای ایران اگر به من مجوزش را بدهند یک چنین برنامهای را راه بیندازیم. قولش را هم از استادان تراز اول موسیقی گرفتهام که در این ماجرا کنارمان باشند. شاید این اتفاق مهمترین آرزویی باشد که در سال ٩٨ امیدوارم محقق شود.
برای مردم عزیز سرزمینم هم آرزوی بهترینها را دارم. از خدا میخواهم زندگی را برای عزیزانم در هر کجای دنیا که هستند آسانتر کند و سال نو را به همگی هموطنان تبریک عرض میکنم.