اتاق خبر - ساموئل هانتينگتون در اثر مشهور' برخورد تمدنها و بازسازي نظم نوين جهاني '، از مناقشه قره باغ و اختلاف ارامنه و آذري ها به عنوان نمونه اي از تقابل جهان مسيحي و اسلام و شاهدي براي گسل ها و منازعه هاي تمدني مورد نظر خود بهره جسته است.
مقطعي كه هانتيگنتون مشغول نگارش اين اثر در نيمه نخست دهه ١٩٩٠ ميلادي بود، جنگ قره باغ (١٩٩٤-١٩٨٨) در جريان بود و اين انديشمند آمريكايي اين مناقشه را در كنار مناقشات بالكان، جزو مصاديق بارز عبور جهان پس از جنگ سرد از روندهاي متصلب ايدئولوژيك دوران دوقطبي معرفي كرد.
اما واقعيت آن بود كه بر خلاف ديدگاه هانتيگتون، مناقشه ها و جنگ هاي منطقه قفقاز از جمله مناقشه ناگورنو- قره باغ، چچن، آبخازيا و اوستياي جنوبي، بيش از آن كه از ماهيت ديني و تقابل اسلام و مسيحيت برخوردار بوده باشد، داراي ماهيت قومي يعني تقابل ارمني- آذري، چچني- روسي، آبخازي و اوستيايي- گرجي بود. هر چند در روند اين مناقشه ها، كوشش هاي متعدي از سوي طرفين مناقشه و نخبگان قومي صورت پذيرفت تا با تحريك احساسات و عواطف مذهبي، موجب بسيج هر چه بيشتر توده ها از جمله در روند مناقشه قره باغ شوند كه حضور برخي از نيروهاي مجاهدين افغاني و چچني شاهدي بر آن است، اما با اين وجود همواره عنصر قوميت (ارمني- آذري) بر مذهب (مسيحي- اسلامي) چربش قابل توجهي داشته است.
اما شعله ور شدن مجدد مناقشه قره باغ در روزهاي ابتدايي آوريل ٢٠١٦ ميلادي كه پس از توافقنامه آتش بس بيشكك در سال ١٩٩٤ ميلادي، از نظر حجم و گستردگي بي سابقه بود، در شرايطي كاملاً متفاوت از ابتداي دهه ١٩٩٠ ميلادي به وقوع پيوست كه نكته اصلي آن، شرايط پرالتهاب كنوني حاكم بر منطقه خاورميانه به ويژه ظهور جريان هاي نوين افراط گرايي نظير جبهه النصره و داعش در سوريه و عراق است كه به لحاظ عقيدتي و تشكيلاتي از پيوندهاي نزديكي با مناطق آسياي مركزي و قفقاز برخوردار هستند. در سطح منطقه قفقاز به ويژه منطقه قفقاز شمالي (چچن، اينگوش و داغستان)، «امارت اسلامي قفقاز» به لحاظ تشابه در ديدگاه هاي سلفي و تكفيري و نيز سابقه عمليات هاي و تروريستي، به سرعت به همكاري با جريان هاي تندرو سلفي و تروريستي نظير جبهه النصره و داعش روي آورد كه برابر گزارشهاي منتشره قفقازي ها پس از اتباع عربستاني و مصري، سومين آمار بالاي تلفات در سوريه را داشتند. از سويي ديگر، گروه داعش به افغانستان و منطقه آسياي مركزي به عنوان بخشي از «خراسان تاريخي» مورد نظر خود مي نگرد.
هرچند، فعاليت داعش و ساير جريان هاي نوين افراط گرايي در مناطق آسياي مركزي و قفقاز در حال حاضر عمدتاً معطوف به شناسايي عناصر مستعد، عضوگيري، سازماندهي و اعزام به مناطق درگيري در سوريه و عراق است اما خطر بازگشت اين عناصر به مناطق ياد شده به ويژه متعاقب مداخله نظامي روسيه در تحولات سوريه با هدف انتقام گيري و انجام عمليات هاي تروريستي و انتحاري به ويژه عليه روس تباران و نيز فعال نمودن مجدد مناطق بحران زايي نظير چچن، داغستان و اينگوش و يا مشاركت در مناقشه كهنه و سرباز نموده قره باغ نيز چندان دور از ذهن به نظر نمي رسد.
در اين راستا، اعلام خبري از سوي پايگاه خبري البلد به نقل از يك منبع نظامي كه اعضاي داعش كه داراي اصليت آذربايجاني هستند و تعدادشان به حدود 100 تن مي رسد سوريه را ترك كرده و با هدف جنگ در قره باغ از خاك تركيه به سمت كشورشان بازمي گردند، مي تواند بسيار شايان توجه باشد. از جمله دلايل خروج اين گروه از سوريه، نارضايتي عمومي در صفوف داعش در رقه به ويژه پس از پيروزي هاي اخير ارتش سوريه اعلام شده است.
در اين بين، نكته بسيار مهم و شايان توجه اين است كه عربستان سعودي كه نقش مهمي در حمايت از جريان هاي سلفي در سوريه داشته است، به دليل آنچه اعتراض به اشغال بخشي از اراضي جهان اسلام از سوي ارامنه مسيحي مي نامد، داراي روابط ديپلماتيك با جمهوري ارمنستان نيست.
در واقع، اگر كشوري چون تركيه به دليل پيوندهاي قومي به حمايت از جمهوري آذربايجان در قالب شعار معروف «يك ملت با دو كشور» برخاسته است، عربستان سعودي از منظري ديني و البته با ملاحظات جدي سياسي و ژئوپليتيكي به ويژه در رابطه با ايران به حمايت از اين كشور منطقه قفقاز روي آورده است.
در اين راستا، حمايت سياسي و معنوي عربستان سعودي از پيگيري بحران قره باغ از سوي دولت آذربايجان در سطح سازمان كنفرانس اسلامي (تحت عنوان اشغال بخشي از اراضي يك كشور اسلامي توسط جمهوري ارمنستان مسيحي) و شوراي امنيت (نقض حقوق بين الملل و منشور سازمان ملل در زمينه حاكميت ملي و يكپارچگي سرزميني) از اهميت فراواني براي باكو برخوردار بوده است.
ضمن اينكه طي سال هاي اخير نيز مناسبات عربستان سعودي و جمهوري آذربايجان به صورت قابل توجهي گسترش يافته است. شايد نقش كشوري چون عربستان سعودي در معادلات منطقه قفقاز طي ٢٥ سال گذشته چندان قابل توجه و اعتنا نبود و عمدتاً به گسترش تفكر وهابيت در منطقه قفقاز شمالي معطوف و محدود بود، اما شرايط كنوني منطقه خاورميانه كه تقابل عربستان سعودي و تركيه را با ايران و روسيه در صحنه تحولات سوريه به همراه داشته است، احتمال كشيده شدن اين تقابل از منطقه خاورميانه به منطقه قفقاز و ايجاد بي ثباتي و بحران در پشت مرزهاي جغرافيايي ايران و روسيه را نيز مي تواند به همراه داشته باشد.
در اين چهارچوب، نيروهاي سلفي و تروريستي به ويژه نيروهاي بومي منطقه قفقاز كه بر خلاف عراق و سوريه با زبان، فرهنگ و محيط جغرافيايي منطقه قفقاز آشنايي دارند، از جمله تهديدات جدي و بالقوه اي است كه مي تواند مناقشه هاي قومي منطقه قفقاز از جمله مناقشه قومي قره باغ را به مناقشه قومي- مذهبي تبديل نمايد و شرايطي مشابه آنچه عليه ارامنه و ساير گروه هاي مسيحي در عراق و سوريه از سوي نيروهاي سلفي و تروريستي نظير داعش پيش آمده است، در منطقه قفقاز عليه مسيحيان اين منطقه تكرار شود كه برآيند كلي آن اضافه شدن عنصر مذهب به عنصر قوميت و در نتيجه «كشميري شدن مناقشه قره باغ» خواهد بود.
بنابراين، بايد توجه نمود كه مناقشه كنوني در قره باغ در شرايط منطقه اي بسيار متفاوتي از ابتداي دهه ١٩٩٠ ميلادي روي داده است و اگر دامنه و ابعاد آن مهار نشود، با توجه به زمينه هاي جديد خشونت، تروريسم و افراط گرايي به سرعت ابعاد گسترده تري از فضاي جغرافيايي محدود منطقه قره باغ به خود خواهد گرفت كه كنترل و مديريت آن بسيار دشوار و پرهزينه خواهد بود و امنيت و منافع ملي كشورهاي منطقه از جمله ايران را با تهديد جدي مواجه خواهد ساخت كه هوشياري همه بازيگران موثر در اين منطقه را مي طلبد.
منبع: پايكاه اينترنتي ديپلماسي ايراني
94110