به گزارش اتاق خبر به نقل از اکوایران، چندی پیش بود که بیشتر جهان روی «معامله بزرگ خاورمیانه» میان آمریکا، عربستان سعودی و اسرائیل متمرکز بودند. جو کنونی مرگ، ویرانی و فاجعه که در برابر چشمان ما آشکار میشود، با فضای پیرامون عادیسازی احتمالی عربستان و اسرائیل در هفتهها و ماههای قبل از جنگ فاصله زیادی دارد.
در حالی که برخی از ناظران ممکن است از حملات حماس در 7 اکتبر و شروع یک جنگ بزرگ شگفت زده شده باشند، برخی دیگر از مدتها پیش نگران وقوع چنین خشونتی بودند. به دلیل تمایل شدید اسرائیل و ایالات متحده برای یک توافق عادیسازی با عربستان سعودی، مسئله حلنشده و در حال جوشش فلسطین عمدتاً نادیده گرفته شد.
نقطه عطف دیپلماتیک بایدن، پیروزی استراتژیک نتانیاهو
به نوشته فارنپالیسی، هم اسرائیل و هم ایالات متحده دلایل خود را برای فشار به سمت عادیسازی داشتند. برای واشنگتن، و به ویژه برای جو بایدن، واسطهگری چنین معامله بزرگی، میراث او را در تاریخ مستحکم میکند و نقطه عطف دیپلماتیک مورد نیاز او برای مبارزات انتخاباتی 2024 را فراهم میکند.
برای نتانیاهو، به رسمیت شناختن اسرائیل از سوی عربستان سعودی یک پیروزی استراتژیک میبود. اگر عربستان سعودی با عادی سازی روابط با اسرائیل موافقت کند، دیگر فشاری بر کابینه نتانیاهو یا هر کابینه آینده اسرائیلی برای دادن امتیازات قابل توجهی برای یک راه حل سیاسی که امنیت را برای فلسطینیها و اسرائیلیها فراهم کند، وجود نخواهد داشت.
زرادخانه دیپلماتیک ریاض
سپس این سوال مطرح میشود که عربستان سعودی چگونه از اهرم خود در این بحران استفاده خواهد کرد. در حالی که نفت دیگر ابزار موثری برای فشار بر ایالات متحده و اسرائیل نیست، ریاض ابزارهایی در زرادخانه دیپلماتیک خود دارد که اگر به درستی به کار
این جنگ همچنین خطر سرریز درگیری - از مرز لبنان و اسرائیل تا حملات یمن به کشتیهای بین المللی در دریای سرخ - را نشان داد که پتانسیل آن را دارد که کل منطقه را بی ثبات کند. این خطر منطقهای میتواند اهرمی برای سعودیها در مقابل اسرائیل و انگیزهای برای پیگیری صلح پایدار باشد.
«شکوفایی منطقهای» اصطلاح رایجی است که در لفاظیهای ولیعهد محمد بن سلمان استفاده میشود. دقیقاً از این زاویه میتوان سرمایه گذاری سعودیها در بازسازی غزه را دید، اما تنها به عنوان بخشی از یک روند سیاسی، با افقهای سیاسی روشن که به دنبال حل مسائل اصلی این درگیری باشد. عربستان سعودی در حال حاضر با عدم موافقت با عادی سازی اهرمی بر اسرائیل دارد، و با تلاش برای رهبری بازسازی غزه، میتواند اهرم خود بر اسرائیل را تقویت کند، زیرا بدون زیرساختهای فعال، نگرانیهای امنیتی اسرائیل تنها افزایش مییابد.
با توجه به ماهیت و پیچیدگی این درگیری، هیچ رهبر واحدی وجود ندارد که بتواند مسئولیت آن را بر عهده بگیرد، بلکه رهبران معدودی هستند که میتوانند با استفاده از اهرمهای خود در یک فرآیند هماهنگ، بر وضعیت تأثیر بگذارند. با وجود سیاست خارجی قدرتنمایانه اخیر پادشاهی، فرض این که سعودیها این مسئولیت را بر عهده بگیرند، محتمل نیست.
حقیقت این است که عربستان سعودی همیشه نقش اصلی را در رابطه با این درگیری داشته است، اما رویکرد رهبری از پشت صحنه را ترجیح داده است. این رویکرد به آن اجازه داده است تا بدون قرار گرفتن در خط مقدم سیاسی و به خطر انداختن منافع استراتژیک خود، از وزن دیپلماتیک و نمادین خود استفاده کنند. نخبگان حاکم سعودی به این نتیجه رسیدند که تلاشهای سیاسی زیادی برای یک فرآیندی بیثمر انجام دادهاند و بنابراین هرگز خود را در پیچیدگیهای مذاکرات وضعیت نهایی فلسطین و اسرائیل وارد نکردهاند.
مشکل این است که با توجه به عدم تقارن چشمگیر در قدرت بین فلسطینیها، اسرائیل و مدافع سرسخت آن در واشنگتن، ثابت شده است که روند صلح قبلی از نظر ساختاری محکوم به شکست است. شاید قبل از اینکه ریاض گامی بردارد و قاطعیت بیشتری در این زمینه نشان دهد، نخبگان حاکم سعودی باید افق سیاسی روشن و ساختاری بهبود یافته برای روند صلح ببینند. در آن مرحله، آنها ممکن است از اهرم مالی قابل توجه خود برای شکل دادن به نتیجه استفاده کنند.