درباره فیلم “زیبا صدایم کن”
«زیبا صدایم کن» را میتوان یکی از بهترین فیلمهای جشنواره سال گذشته دانست که حالا روی پرده است. در واقع این فیلم بازگشت رسول صدرعاملی به سینمای «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دختری با کفشهای کتانی» است. اثری که مانند این دو فیلم، شخصیت اصلیاش یک دختر نوجوان با معرفی بازیگری تازه قرار میدهد اما گاهی این شخصیت اصلی میان این دختر و پدرش جابهجا میشود. شاید هم بازی درخشان امین حیایی باعث این جابهجایی میشود و آنقدر حضور و بازیاش قوی و قابل توجه است که در بخشهایی در مرکزیت داستان قرار میگیرد.
صدرعاملی پس از ۷ سال دوباره به کارگردانی روی آورد. آن هم پس از تجربههای ناموفقی مانند «سال دوم دانشکده من»، «در انتظار معجزه» و «زندگی با چشمان بسته» که آثار قابل تاملی در کارنامه او به حساب نمیآمدند. اما او در این فاصله از سینما آنقدرها هم دور نبود. فیلمهایی را تهیه کرد که از آثاری که کارگردانی کرده بود، فیلمهای بهتری بودند. «شنای پروانه» و «جنگل پرتقال» با تهیهکنندگی او از فیلمهای خوب سینمای ایران به حساب میآیند که جزو آثار ماندگار سینمای ما به حساب میآیند. اما «زیبا صدایم کن» نشان میدهد که فیلمسازان باید در همان عرصهای فیلمسازی کنند که به آن تعلق خاطر دارند. صدرعاملی بهترین فیلمهایش را درباره جوانان و نوجوان ساخته و در سینمای ایران به یادگار گذاشته است. بازیگرانی که با این فیلمها به سینما معرفی کرد، تبدیل به بهترین چهرههای سینمایی شدند و این نشان میدهد، او دست به انتخابهای درستی در بازیگری میزند.
اما نکته مهم در «زیبا صدایم کن» نه بازیگر نوجوان و بازی امین حیایی بلکه اقتباسی است که او از یک کتاب برگزیده انجام داده است. چراکه فیلمهای قبلی این فیلمساز از ضعف فیلمنامه رنج میبردند اما در اینجا داستان به خوبی ساخته وپرداخته شده، شخصیتپردازیها درست و بجاست و ریتم و ضرباهنگ فیلم هم دقیق و بینقص است.
کتاب زیبا صدایم کن نوشته فرهاد حسنزاده که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده، داستان دختر ۱۵ سالهای است که در موسسهای زیر نظر بهزیستی زندگی میکند. مادر معتادش ازدواج کرده و پدرش به دلیل بیماری روانی در آسایشگاه بیماران روانی بستری است. زیبا در روز تولدش به پدر کمک میکند تا از آسایشگاه فرار کند. پدر موتور یکی از کارکنان آسایشگاه را میدزد تا با هم به گردش بروند و تولد زیبا را جشن بگیرند. اما به زودی از همدستی با پدرش پشیمان میشود. پدر تعادل روانی ندارد و هر لحظه به حالی درمیآید؛ گاهی خوب است و گاهی بد و گاهی دچار جنون و گاهی دچار توهم میشود. سرانجام زیبا، پدر را به بیمارستان برمیگرداند و تولدش را با کسانی که در کنارشان امنیت دارد، جشن میگیرد.
صدرعاملی ۶ سال پیش این کتاب را میخواند و از همان زمان متوجه میشود که میتوان از آن سناریویی سینمایی استخراج کرد. ابتدا این کار را به زندهیادان کامبوزیا پرتوی و بعد اصغر عبداللهی میسپرد که این کار توسط هیچیک به اتمام نمیرسد و در نهایت آرش صادقبیگی و دو فرزندش میلاد و محمدرضا این اقتباس را به پایان میرسانند. اما فیلمنامهای که آنها نوشتند با چیزی که در کتاب آمده، تفاوت دارد و داستان هرچه جلوتر میرود، باعث نزدیکی بیشتر پدر و دختر و افشا شدن رازهایی تازه از زندگی خانوادگی آنها میشود. در واقع نویسندگان طوری این سناریو را پیش میبرند که رابطه دو نفر از اعضای یک خانواده را مستحکمتر کنند و در پایان مادر و دختری که سالها از هم دوری میکردند را موفق به دیدار یکدیگر کنند. در واقع همه چیز برای کامل شدن دوباره یک خانواده کنار هم چیده میشود. یک داستان خانوادگی تمامعیار که با اوضاع پیچیده دنیای امروز و تسلط فشارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی بر این نهاد نوشته و کامل میشود. چیزی که در سالهای اخیر در سینمای ایران بیسابقه است. چراکه صدرعاملی به همراه دیگر نویسندگان برخلاف بسیاری از فیلمسازان میخواهند، نشان دهند در این جامعه افسرده و زخمخورده هم میتوان احساس خوشبختی کرد و این احساس تنها در داشتن زندگی مرفه خلاصه نمیشود. خوشبختی شاید گاز زدن ساندویچ ارزانقیمت و همراهی پدر و دختری باشد که پس از سالها برای جشن گرفتن تولد دختر به هم رسیدند.
امین حیایی در فیلم چنان بازی درخشان و بینظیری از خود ارائه میدهد که تماشاگر را در بهت و حیرت فرو میبرد. بخشی از بازی او در تیزرهای این فیلم که این شبها از تلویزیون پخش شده به نمایش گذاشته میشود. او نقش مردی آسیبدیده و تا حدی روانپریش را آنقدر خوب به نمایش میگذارد که تماشاگر نمیتواند او را باور نکند. این بازی درست و بجا حتی در فیزیک او هم به نمایش درمیآید. راه رفتن، حرکات گردن و دست و شانهها آنقدر با نقش هماهنگی دارد که تا سالها این شخصیت را در ذهن تماشاگر ماندگار میکند.
نقش زیبا پیچیدگیها شخصیت ترانه را ندارد اما ژولیت رضاعی آن را روان و بیتکلف بازی کرده و حضورش آنقدر بجاست که هم نشاندهنده انتخاب درست صدرعاملی است و هم توانایی و ظرفیت رضاعی در بازیگری.
شخصیتهای فرعی مانند برادر خسرو با بازی مهران غفوریان هم خوب از آب درآمده و غفوریان که در این سالها توانایی خود در ایفای نقشهای جدی را به رخ کشیده، نقش برادری که حق برادرش را خورده و در عذاب همیشگی به سر میبرد و مدام استرس دارد و خوابهای آشفته میبینید، تمام و کمال بازی میکند. صدرعاملی به همراه نویسندگانش از روانپریشی شخصیت خسرو بهترین بهره را میبرد و رفتارهای هیجانیاش مانند دعوا با کارفرمای دخترش، نشستن پشت فرمان ون گشت ارشاد، دزدیدن موتور پیک یا بالا رفتن از تاورکرین توجیهپذیر از کار درآمده است. طوری که تماشاگر از اینگونه رفتارها متعجب نمیشود و آنها را باور میکند. حتی نگه داشتن سرویس طلا هم در طول این سالها برای هدیه دادن به فرزندش قابل درک است. چراکه او پدری است که زیر فشارهای زندگی آسیبدیده نه اینکه عقل و منطق خود را از دست داده باشد. پدری که برای برگزاری تولد دخترش پس از سالها خود را به هر دری میزند، طبیعی است که برای او هدیهای بزرگ به یادگار نگه داشته باشد.
«زیبا صدایم کن» از آن دسته از فیلمهایی است که تماشایش پس از سالها حال خوب به تماشاگرش هدیه میدهد و او را سرشار از لذت از تماشای یک داستان خانوادگی زیبا میکند که با وجود از همپاشیدگی اعضای خانواده در این روزگار سخت، میخواهند دوباره از کنار هم بودن آن هم فقط از یک صبح تا شب لذت ببرند