Performancing Metrics

عبور از بحران‌ها کار ویژه نظام سرمایه‌داری است | اتاق خبر
کد خبر: 12491
تاریخ انتشار: 30 آبان 1390 - 14:30
جنبشي به نام وال‌استريت آن هم عليه نظامي كه طي چند دهه گذشته بسياري از بحران‌هاي ريز و درشت را پشت سر گذاشته اين روزها تمامي نگاه‌ها را به خود جلب كرده است. اما اينكه اين جنبش توانايي تغيير نظام حاكم بر اقتصاد ايالات متحده را دارد يا سرمايه‌داري همچون گذشته اين جنبش را در خود حل خواهد كرد از جمله مواردي است كه به نظر پرسش‌هاي اصلي محافل فكري باشند. در گفت‌وگوي امروز خود سراغ فرشاد مومني رفتيم. او نامي آشنا براي تحليلگران اقتصاد سياسي دارد. وي معتقد است كه هنر سرمايه‌داري عبور از بحران است كمااينكه صندوق بين‌المللي پول نيز برآورد كرده از سال 1970 تا 2007 بيش از 124 بحران بزرگ در كشورهاي سرمايه‌داري شكل گرفته است كه همه آنها نيز پشت سر گذاشته شده‌اند. متن گفت‌وگو با مومني را در ادامه بخوانيد. آقاي مومني چرا وال‌استريت؟ چه اتفاقي در حوزه اقتصاد رخ داده است؟ آيا بايد اين اتفاق را به فال نيك گرفت؟ فكر مي‌كنم اگر اين مساله يعني جنبش وال‌استريت اين حسن را داشته باشد كه به ما كمك كند كه به سمت فهم بهتر اقتضائات زمانه حركت كنيم بايد به برپاكنندگان اين جنبش درود فرستاد. تا آنجا كه اطلاع دارم صرف‌نظر از همه مباحث بنيادي كه درباره فهم سرمايه‌داري و مسايل نظام سرمايه‌داري و آثار آن بر سرنوشت كشورها در طول تاريخ مطرح بوده است در كنار آن ما با يك پديده خيلي مهم ديگر هم روبه‌رو هستيم كه در ادبيات توسعه از آن به‌عنوان انقلاب دانايي ياد مي‌شود و به گمان اينجانب ابعاد اهميت اين مساله اگر به مراتب بسيار بيشتر از آن مسايل كلاسيك و تاريخي درباره تحولات سرمايه‌داري نباشد، قطعا از آنها اهميت كمتري ندارد. بايد توجه همه علاقه‌مندان به توسعه ملي را به اين مساله خطير و حياتي جلب كرد كه هزينه فرصت غفلت از شناخت به موقع اين پديده سترگ بسيار بيشتر از غفلتي است كه در موج اول انقلاب صنعتي -حدود 250 سال پيش- صورت گرفت و جامعه ما همچنان در حال پرداخت هزينه‌هاي آن غفلت تاريخي انديشه‌ورزان و سياست‌پيشگان ايراني است. وجه تسميه اين پديده به‌عنوان انقلاب دانايي چيست؟ از بدو خلقت بشر تا سال‌هاي مياني قرن بيستم انقلاب‌هاي علمي و دستاوردهاي تكنولوژيك عمدتا كمك‌حال يا جايگزين دست و بازوي انسان‌ها بودند. اما در اثر انقلاب انفورماتيك و مايكروالكترونيك پيشرفت‌هاي جديد كمك‌حال و جايگزين مغز انسان مي‌شوند. به اين ترتيب قدرت محاسباتي و حافظه كمكي كه ماشين‌هاي محاسب در اختيار بشر قرار مي‌دهند، ما را با پديده انقلاب دانايي روبه‌رو كرده است. اين انقلاب يك طيف بزرگي از پيامدها را به همراه خواهد داشت و گفته مي‌شود تمام كشورهاي جهان در معرض يك نقطه‌عطف تاريخي قرار دارند و هر كشوري اقتضائات اين نقطه‌عطف را به موقع و هرچه همه‌جانبه‌تر بفهمد، مي‌تواند به آينده اميدوارتر باشد و به سطح جديدي از قدرت و رفاه دست پيدا خواهد كرد. كشورهايي هم كه ضرورت‌هاي اين پديده را واقع‌بينانه و عالمانه درك نكنند با پس‌افتادگي‌ و حاشيه‌‌اي شدن بي‌سابقه تاريخي در حوزه فرهنگ، سياست، اقتصاد و اجتماع روبه‌رو خواهند شد. گفته مي‌شود انقلاب دانايي موجب كاهش فرصت‌هاي شغلي مي‌شود كه مي‌تواند زمينه‌ساز برخي اعتراضات اجتماعي شود . اين اتفاق را چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟ انقلاب دانايي علاوه بر اينكه منشأ انقلاب بهره‌وري مي‌شود و ابعاد بي‌سابقه‌اي از توانايي‌ها در عرصه توليد را فراهم مي‌كند كه به آن رسيدن بشر به مرحله توليد ناب مي‌گويند، مسايل و پيچيدگي‌ها و هزينه‌هاي خاص خود را نيز دارد. به گمان من، ركن اصلي ماجراهاي رخ‌داده در كشورهاي صنعتي در دو دهه اخير و احتمال استمرار آن طي يك تا سه دهه آينده، به‌گونه‌اي بازتاب آثار اجتماعي انقلاب دانايي است. بحث بر سر اين است كه در طول تاريخ و به‌ويژه طي موج‌هاي اول و دوم انقلاب صنعتي كه به ترتيب در ربع پاياني قرون هجدهم و نوزدهم رخ‌داد، پيشرفت‌هاي تكنولوژيكي به موازات آنكه از بين‌برنده برخي فرصت‌هاي شغلي بودند ايجادكننده برخي فرصت‌هاي شغلي جديد نيز بودند كه در مجموع همطراز مي‌شدند، اين پديده در اثر انقلاب دانايي دچار يك دگرگوني بنيادي شده است و مضمون اشتغال‌زدايي اين انقلاب به طرز بي‌سابقه‌اي بزرگ‌تر و فراتر از مجموعه فرصت‌هاي شغلي جديدي است كه ايجاد مي‌كند. از آنجا كه ابعاد اهميت فرهنگي، اجتماعي و سياسي مساله اشتغال بسيار جدي‌تر از وجوه اهميت اقتصادي اين مساله است، جنبش‌هاي اجتماعي 20 ساله گذشته و نيز تا 30سال آينده را بدون توجه به اين ويژگي انقلاب دانايي، نمي‌توان به درستي درك كرد. مساله مهم بعدي اين است كه پديده اشتغال‌زدايي به واسطه آنكه با دومساله مهم ديگر يعني بازدهي صعودي ناشي از انقلاب بهره‌وري و موج فزاينده ادغام غول‌هاي فرامليتي ‌همراه است، موجب شده كه مساله نابرابري‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي در ابعادي بسيار فراتر از قدرت درك تاريخي ما در حال ظهور است و در ادبيات جديد توسعه از آن با عنوان قدرت ساختاري سرمايه ياد شده و در مجموع تنها در سايه درك عميق اين پديده مي‌توان درك درستي از ماهيت و ابعاد جنبش‌هاي اجتماعي جديد به‌دست آورد. با درنظرگرفتن اين فرآيند نظام سرمايه‌داري در كشورهاي توسعه‌يافته چه اقداماتي براي مقابله با اين معضل انجام داده‌اند؟ به اعتبار اين تحول، مساله اشتغال در اين كشورها مورد بازبيني‌هاي بسيار عميق قرار گرفته است. بر همين اساس، مشخص شده است كه مساله اشتغال 17شأن دارد كه سه‌مورد آن اقتصادي است. بنابراين، درمي‌يابيم كه وجوه غيراقتصادي اشتغال بسيار بااهميت‌تر از وجوه اقتصادي آن است و از اين رو، مفاهيمي همچون سرمايه اجتماعي، انسجام اجتماعي و هويت اجتماعي را خيلي بيشتر از گذشته مي‌شنويم. از طرفي، انقلاب دانايي چون منشأ انقلاب بهره‌وري مي‌شود نابرابري‌ها را در ابعادي بي‌سابقه‌ افزايش مي‌دهد. پس ما بي‌سابقه‌ترين سطوح نابرابري تجربه‌شده در طول تاريخ بشر را در آينده به اعتبار ملاحظات انقلاب دانايي تجربه خواهيم كرد و اين يك وضعيت پارااپتيكال و بحراني ايجاد مي‌كند كه يك سر آن تحول شگرف در بنيه توليدي دارد و سر ديگر مساله به ظهور بي‌سابقه‌ترين چالش‌هاي توزيعي مربوط مي‌شود. مولفه ديگري كه در اين شرايط بايد مدنظر قرار گيرد اين است كه به قاعده تجربه‌هاي نيم‌قرن گذشته نوعي تفاهم عمومي در سطح نظريه‌پردازان بزرگ و استراتژيست‌هاي كشورهاي صنعتي پديد آمده كه در شرايط جديد از منظر سامان نظام‌هاي اقتصادي هيچ جامعه‌اي با اتكا به دولت يا به بازار به‌تنهايي قادر به پيشرفت نخواهد بود و استفاده از تركيب خردمندانه بازار و دولت اجتناب‌ناپذير است. بنابراين، اين بلوغ نظري به وجود آمده است كه دولت و بازار در كنار تمامي وجوه مثبت خود از درماندگي‌هاي مختص خود نيز در رنج هستند و هر دولتي كه به بالندگي و توسعه علاقه‌مند است براي آنكه از دستاوردهاي دولت و بازار استفاده كند و از درماندگي‌هاي آن مصون بماند، تلاش گسترده‌اي براي تقويت جامعه مدني را در دستور كار قرار داده است. حضور نهادها و تشكل‌هاي مدني بر فراز دولت و بازار شفافيت اطلاعات و مشاركت‌آميز كردن فرآيند تخصيص منابع را موجب شده است و به اين اعتبار، وجه اجتماعي زندگي مردم دستخوش ارتقاي سطح و منزلت بي‌سابقه‌اي شده است. بنابراين، رشد و بالندگي نهادهاي مدني و جنبش‌هاي اجتماعي از اين منظر مرهون انقلاب دانايي است. ‌پس برداشت من از فرمايشات شما اين خواهد بود كه در اثر انقلاب دانايي دولت‌هاي غربي مجبور به تقويت نهادهاي مدني شده‌اند و آزادي حاكم بر جامعه در نهايت اعتراضات فعلي را موجب شده است. بله، آنچه الان تحت عنوان جنبش‌هاي اجتماعي فراگير مي‌بينيم واكنشي است به آثار اجتماعي انقلاب دانايي. البته مولفه‌هاي ديگري هم وجود دارد كه به سياست‌گذاري اجتماعي در اين جوامع برمي‌گردد. بحث بر سر اين است كه چگونگي توزيع منافع ناشي از انقلاب دانايي در چنين شرايطي سرنوشت‌ساز خواهد بود. مساله اساسي آن است كه آنچه اصطلاحا با عنوان زمان‌زدايي و مكان‌زدايي از فرآيند توليد در اثر انقلاب دانايي پديد آورده موجب شده كه توازن نسبي ميان قدرت كار و سرمايه به سمت قدرت ساختاري يافتن سرمايه و افول نسبي قدرت اتحاديه‌هاي كارگري و كارمندي متمايل است و اين روند در آينده به مراتب شديدتر هم خواهد شد. اين مساله به گونه‌اي توازن و پايداري جوامع صنعتي را با چالش مواجه كرده و جنبش‌هاي اجتماعي و نهادهاي مدني در تلاش هستند كه به گونه‌اي اختلال‌هاي ناشي از قدرت ساختاري سرمايه را برجسته كرده و نيروي اجتماعي لازم براي مهار آن قدرت را فراهم كنند. نكته جالب آن است كه ابزارهاي بسيج نيروهاي اجتماعي نيز به شدت تحت تاثير دستاوردهاي انقلاب دانايي و عمدتا متكي به شبكه‌هاي ارتباط مجازي است. در اين ميان دولت‌هاي هوشمند براي برقراري موازنه قوا و مهار تعارض‌هاي اجتماعي ناشي از شرايط جديد خود مشوق شكل‌گيري اين جنبش‌هاي اجتماعي و تقويت نهادهاي مدني هستند و از اين اعتراضات به مثابه ابزاري براي ساختن قدرت همسنگ با قدرت سرمايه استفاده مي‌كنند. ‌با توجه به اين موارد و چالشي كه نظام سرمايه‌داري با آن دست و پنجه نرم مي‌كند، چه نظام اقتصادي مناسب و كارآمدي مي‌تواند از عهده حل و فصل مسايل دوران جديد سربلند بيرون آيد؟ همان‌طور كه مي‌دانيد يك سر مساله در پاسخ به اين سوال به دغدغه‌هاي استراتژيست‌هاي كشورهاي سرمايه‌داري بازمي‌گردد و يك سر ديگر آن به آثار و پيامدهاي اين تحولات براي كشورهاي در حال توسعه مربوط مي‌شود. واقعيت اين است كه اينجانب ترجيح مي‌دهم بيشتر ذهن كارشناسان و اهل نظر در ايران روي وجه اخير متمركز شود، چرا كه در درجه اول صنعتي‌ها به اندازه كافي درگير مساله خودشان هستند و براي آن راهي پيدا مي‌كنند و تجربه فروپاشي بلوك شرق سابق هم نشان داد كه از ظهور و افول قدرت‌هاي بزرگ، آبي براي ما گرم نمي‌شود. ما بايد ياد بگيريم كه مسايل و مشكلات خود را اولويت دهيم و از همه ظرفيت‌هاي موجود براي رويارويي با آنها استفاده كنيم. مسايل جاري به حدي سرنوشت‌ساز است كه اگر كوچك‌ترين غفلتي در مواجهه عالمانه و به موقع با آنها رخ دهد، ممكن است هزينه‌هاي به مراتب سنگين‌تري از آنچه طي دو قرن گذشته پرداخته‌ايم، بپردازيم. يكي از دريغ‌ها و تاسف‌هاي بزرگ در جامعه كنوني ما، اين است كه با مسايل بنيادي فكري هم بسيار سياست‌زده و شعاري برخورد مي‌شود. واقعيت اين است كه هنگامي كه ماكس وبر در ربع دوم قرن بيستم تلاش مي‌كرد پديده سرمايه‌داري را به اعتبار موج دوم انقلاب صنعتي صورت‌بندي نظري كند، اين موضوع را مطرح كرد كه ما در تجربه تاريخي با يك پديده معين و واحد به نام سرمايه‌داري روبه‌رو نيستيم. پس هر كس كه بحث از سرمايه‌داري مي‌كند بايد تعريف عملياتي و درك خود را مشخص كند چون در حال حاضر به مراتب زيادتر از زمان ماركس سرمايه‌داري جز يك مشترك لفظي بيشتر نيست. شهيد مطهري در بحث ريشه‌يابي علل انحطاط مسلمان‌ها و جامعه‌هاي اسلامي، يكي از مهم‌ترين عوامل را ضعف و سستي انديشه‌ورزان در شناسايي هرچه عميق‌تر پديده سرمايه‌داري مي‌داند و فقها را بيش از عالمان نكوهش مي‌كند و معتقد است در روش‌شناسي فقها، نگاه به پديده سرمايه‌داري نه به مثابه يك نظام يا يك پديده جديد بلكه به صورت انفعالي و در قالب واكنش‌هاي جزيي‌نگر مطرح شده است. از نظر استاد مطهري اگر نتوانيم رابطه خود با نظام سرمايه‌داري را مشخص كنيم با همه پيچيدگي‌ها و پويايي‌هاي آن هرگز قادر نخواهيم بود از انحراف در عملكرد اقتصادي و اجتماعي در جامعه‌هاي اسلامي خارج شويم. ‌شما در حالي نظام سرمايه‌داري را بهترين گزينه براي عبور از شرايط فعلي مي‌دانيد كه بسياري از كارشناسان، مرگ نظام سرمايه‌داري را نزديك مي‌دانند. در اين رابطه چه نظري داريد؟ چيزي كه الان تحت عنوان مبارزه با سرمايه‌داري در كشورهاي صنعتي مطرح است، برمي‌گردد به پديده‌اي كه در اثر انقلاب دانايي ايجاد شده و بعضي از متفكران بزرگ از آن به‌عنوان قدرت ساختاري سرمايه نام مي‌برند چرا كه در يك دوره تاريخي خاص، يعني موج دوم انقلاب صنعتي به موازات پيشرفت‌هاي علمي و فني و رشد و ارتقاي جايگاه سرمايه‌داران در فعاليت‌هاي اجتماعي در جامعه‌هاي مبتني بر سرمايه‌داري اين فرصت براي نيروي كار پديده آمده كه بتوانند به موازات قدرت‌گيري عامل سرمايه از طريق تسهيل سازمان‌يابي نيروي انساني در قالب اتحاديه‌ها يك قدرت هم‌سنگ در برابر سرمايه ايجاد كنند. در شرايط فعلي و تحولات رخ‌داده در كشورهاي صنعتي، قدرت چانه‌زني اين اتحاديه‌ها رو به نزول گذاشته و اين واكنش‌ها نوعي تلاش اوليه براي سازمان‌يافتگي بيشتر جامعه مدني در برابر قدرت ساختاري سرمايه است و اين نه به معناي مرگ سرمايه‌داري بلكه به معناي ايجاد دگرگوني‌هاي بنيادي سياسي و اقتصادي در ساختار قدرت و موازنه نيروهاي اجتماعي است. اين سخنان به هيچ‌وجه به معناي بهترين گزينه بودن سرمايه‌داري نيست. همان‌طور كه معناي مرگ آن را هم نمي‌دهد! ساحت علم، ساحت واقع‌بيني است و نسبتي با شعار مرده باد و زنده باد ندارد. ‌به‌طور قطع در بروز جنبش‌هاي اخير در اروپا و آمريكا، نمي‌توان نقش تحولات و آثار ناشي از انقلاب دانايي را ناديده گرفت اما مي‌خواهم بگويم عملكرد دولت‌ها نيز در بروز اين جنبش‌ها بي‌تاثير نبوده است. بله، حتي مي‌توانم ادعا كنم حكومت‌هاي هوشمند در سطح كشورهاي سرمايه‌داري خود بسترسازي مي‌كنند تا از اين طريق سطوحي از موازنه قوا ميان نيروهاي اجتماعي يا قدرت هم‌سنگ ايجاد شود چرا كه اين قدرت چانه‌زني در برابر قدرت سرمايه مي‌تواند دولت را به خوداتكايي نسبي بيشتر و استقلال كافي براي پيشبرد اهداف خود برساند. چالش‌ها و اعتراض‌هايي كه در حال حاضر به وجود آمده، غيرقابل پيشگيري است چرا كه اين اقتصادها در حال پشت سر گذاشتن يك دوره ‌گذار جديد هستند و اين عبور نيز با بحران‌هاي بزرگ و كوچك همراه خواهد بود. سه سال پيش، صندوق بين‌المللي پول در مطالعه‌اي نشان داد كه در فاصله سال‌هاي 1970 تا 2007 كشورهاي پيشرفته در مجموع 124 بحران اقتصادي را پشت‌سر گذاشته‌اند. با توجه به اين نكته درمي‌يابيم كه بحران موجود بسيار كوچك‌تر از تعدادي از بحران‌هاي قبلي است و نمي‌تواند به‌راحتي نظام سرمايه‌داري را از پا درآورد. از طرفي وقتي يك نظام اقتصادي- اجتماعي كه در عرض كمتر از نيم‌قرن بيش از 124 بحران را پشت سر مي‌گذارد، نشان مي‌دهد كه با چالش‌ها و دشواري‌هاي بسياري همراه است. چيزي كه در چنين شرايطي طرفداران نظام سرمايه‌داري را به آينده اميدوار مي‌كند عنصر گوهري سرمايه‌داري است كه عبارت است از برپا داشتن ترتيبات نهادي حمايت‌كننده از معني‌داري نسبي رقابت در بازارهاي سياست و اقتصاد و تا زماني كه در اين جوامع، متفكران مي‌توانند آزادانه در مورد كاستي‌ها و كمبودها حرف بزنند و پيش‌بيني‌هاي عالمانه‌اي درون اين كشورها -حتي در مورد افول و سقوط نظام‌هاي حاكم داشته باشند- احتمال بقا بيش از فروپاشي است، چرا كه نظام باب انديشه‌ورزي را مسدود نكرده و اجازه ارتباط سطح دانايي‌هاي عمومي را از طريق تضمين آزادي‌هاي اجتماعي و سياسي مي‌دهد و مي‌تواند مانع سقوط شود. ‌يكي ديگر از مواردي كه اين روزها پيرامون موضوع بحران‌هاي مالي و اعتراض‌هاي مردمي در آمريكا مطرح مي‌شود، ارايه راهكارهاي مبتني بر آموزه‌هاي اسلامي براي برون‌رفت از شرايط ايجادشده است. ارزيابي شما از اين موضوع چيست؟ براساس مباني اعتقادي، در اصول اين تصور مي‌تواند قابل قبول باشد اما همان‌طور كه مي‌دانيد لازمه اين كار «خودشناسي» و «ديگرشناسي» به صورت روشمند و عالمانه است! واقعيت اين است كه ما اكنون در هر دو سطح معرفت‌هاي موردنياز پيش‌گفته با كاستي‌هاي جدي‌اي روبه‌رو هستيم و نقل‌قولي كه از شهيد مطهري مطرح كردم، نشان مي‌دهد كه دليل توسعه‌نيافتگي يا آنچه ايشان با مفهوم «انحطاط» براي مسلمان‌ها صورت‌بندي كرده‌اند به ضعف‌ها و كاستي‌هاي جدي ما در هر دو عرصه بازمي‌گردد. بدون ترديد اگر اين دو عرصه نارسايي‌ها و كاستي‌ها به هر ميزان كاهش يابد، اميد به ارايه راهكارهاي اسلامي افزايش خواهد يافت اما شخصا بر اين باور هستم كه ما قبل از ارايه رهنمود به ديگران بايد ابتدا در سطوح قابل قبولي از عهده مسايل خود برآمده باشيم. شرق- رضا غیبی  
مطالب مرتبط
نظرات
ADS
ADS
پربازدید