کد خبر:
22406
تاریخ انتشار: 24 اسفند 1390 - 10:56
فريدون مجلسي
امروز در يكي از روزنامههاي سياسي پرسشي درباره انصراف داوطلبانه از دريافت يارانه مطرح شده بود، بسيار بامزه! پرسيده بودند كه آيا اين انصراف داوطلبانه اختياري است يا اجباري!
بياختيار به ياد دوستي افتادم از يكي از كشورهاي خاورميانه غير عربي! در اين كشور مذكور (!) ديدند تركيه و چين در امر صادرات عجب پيشرفتي كردهاند! تحقيق كردند كه چگونه بوده است اين حكايت، معلوم شد آنها شرايط و امكانات اوليه (زمين، آب، برق، راههاي دستيابي) و امكانات مالي (وام با شرايط آسان و تسهيلات بعدي)، راهنماييهاي لازم فني و اجرايي و رفع موانع و مزاحمتهاي اداري همراه با حمايتهاي ديگر فراهم ميآورند و ضمنا جايزه صادراتي هم ميدهند. در آن كشور مذكور كه كلا بر اين عقيده است كه ما يك ماده صادراتي ويژه داريم، عملگي هم در شأن ما نيست، چينيها عملگي كنند بسازند، ما ميخريم و ميخوريم! با اين حال گفتند حالا يك قولي هم ميدهيم، كه بعدا نگويند نگفت! و گفتند كه شما هم برويد صادر كنيد، ما هم جايزه صادراتي ميدهيم! بعضيها هم رفتند و جايزه هم گرفتند، بعضا از قبيل دوست آنجايي ما شاگرد اول هم شدند، لوح افتخار هم گرفتند! بعد كه بعضي هزينهها گويا پيش آمد، هنگامي كه با كلي تاخير زمان پرداخت جوايزي كه توليدكننده روي آن حساب بازكرده بود فرا رسيد، يك تبصرهاي، چيزي پيدا كردند كه اي بابا، طبق ماده فلان و بهمان جايزه فقط به شركتهايي تعلق ميگيرد كه سهام شركتهاي دولتي در آنها كمتر از نميدانم دو يا سه درصد باشد. آن دوست هم گفته بود، ما شركت سهامي عام هستيم، سهاممان هم در بورس يالقوزآباد معامله ميشود، صددرصد هم خصوصي هستيم! گفته بودند كور خواندهايد. در ميان سهامداران شما دو درصد متعلق به شركت سرمايهگذاري ملتي يالقوزستان است، كه كمتر از نيمي از سهام آن دولتي است! تازه شركت فلان هم كه يك درصد سهام شما را دارد يكي از سهامدارانش مورد مشابه دارد! بنابراين جايزه بيجايزه! دوست آنجايي ما گفته بود، «بابا، شركت دولتي در قانون تعريف داره، هركس كه نميتونه مطابق ميل خودش تعبير و تفسير كنه، ضمنا سهام در بورس هر روز در معرض معاملاتي است كه شركت در آن دخالتي نداره!» گفته بودند، س: «آيا قبلا جايزه گرفتهايد؟» ج: «بله. چند بار!» و بعد گفته بودند، «پس بدا به حالتون، يا برو داوطلبانه انصراف بده، يا بايد آنها را هم پس بدهي»
حالا خوب است كه اين قضيه مربوط به يكي از كشورهاست و هرگونه شباهت عيني و عملي با هر جاي ديگر از هماكنون تكذيب و انكار ميشود! فقط گفتيم كه يك وقت انصراف داوطلبانه غيراختياري و با استفاده از روشهاي فني در جهاتي ديگر انجام نشود.
باري اين زبان فارسي هم بد جوري مخزن داستانهاي عبرتانگيز است. بياختيار انسان را به ياد حديث گرگ و ميش مياندازد. تقريبا حاكي از اينكه گوسفندي از جويي آب مينوشيد كه گرگي هم در بالادست جوي خواست آب بخورد، چشمش به گوسفند افتاد هيستامينش به جنبش درآمد و بزاق دهانش دچار حساسيت ترشحي شد. ابتدا موقعيت خودش را با گوسفند، به قول امروزيها «همذاتپنداري» كرد و ديد نه! اينطور نميشود! گفت: «بابا جان، نديدي من بزرگترم؟ همينطور سرت رو پايين انداختي و مشغول آب خوردن شدي؟»
گوسفند بينوا گفت: «قربان، اون موقع كه من آمدم، جنابعالي اصلا نبودي!» گرگ گفت، يعني فرمود: «زبون درازي هم كه ميكني؟ اصلا خجالت نميكشي در حضور من آب ميخوري؟» گوسفند بينوا گفت، يعني عرض كرد، «قربان، وقتي من شروع كردم جنابعالي حضور نداشتيد!» گرگ كه حساسيتش تشديد شده و مقداري آدرنالين هم بر هيستامينش افزوده بود و ديگر به انصراف داوطلبانه گوسفند از آب نوشيدن هم راضي نميشد، فرمود: «اصلا نميبيني من دارم آب ميخورم كه داري آب را گل ميكني؟ حالا تكليفت را روشن ميكنم!»
گوسفند فهميد كه گرگ اگر در هر مورد هم دروغ بگويد با آن اشتها در اين مورد به هيچوجه دروغ در كارش نيست، عرض كرد: «قربان، جنابعالي بالا دست هستيد، آب بايد از جنابعالي رد بشه تا به من برسه! من اگر هم آب را گل بكنم كه به شما نميرسه، قربان! اما اگر منظورتان خوردن بنده است، اينكه ديگه از اين بهانهها نميخواد، اين گوشت و اون دندون! در خدمتيم، بفرماييد همينطور داوطلبانه بخوريد»