به گزارش اتاق خبر، محمدرضا تاجیک در گفتگو با با روزنامه شرق گفت: انتقاد جدی من به اصلاحطلبانی است که یک نوع حیات آستانه انتخاباتی دارند. یعنی وقتی رایحه خوش قدرت - نه خدمت که دیربازی است رخت بربسته! - به مشام میرسد؛ پیدایشان میشود و فردایش غیبت صغری و کبری مشاهده میشود. یافت نمیشوند تا انتخابات بعدی. من اینها را اساسا اصلاحطلب نمیدانم. اینها را کسانی میدانم که ماسک اصلاحات بر چهره گرفتهاند تا بتوانند به اهداف شخصی خود برسند و بسیار معتقدم که باید جریان اصیل اصلاحات تکلیف خود را با این افراد مشخص کند و نگذارد که اینگونه افراد اصلاحات را به قامت خودشان دربیاورند و شکوه اصلاحات را بهاندازه قد کوتوله خودشان تخفیف بدهند و تسخیر کنند. امیدوارم در آینده بتوانم بیشتر در این مورد صحبت کنم شاید الان جایش نباشد ... .
وی در قسمتی دیگری عنوان می کند: به نظر من هنوز آن اراده معطوف به آگاهی که ما را برای پاسخدادن به آن نیاز فرابخواند، در میان ما ایجاد نشده است. ما جمع داریم، اما جمعیت نداریم. عدهای گرد هم آمدهاند. اما اینکه این عده، لزوما یک نوع همپوشانی گفتمانی داشته باشند، یا یک نوع همپوشانی در تاکیتیک، استراتژی، راه، افق و رفتن داشته باشند، هنوز به طور دقیق مشخص نشده است؛بنابراین نمیتوانی پرچم اصلاحطلبی را به دوش بکشی، اما مسیری متفاوت را بروی و کماکان اصلاحطلب باشی. علتش این است که ما منشور مشخص اصلاحطلبی نداریم. یک گفتمان تعریف و تحدیدشده اصلاحطلبی نداریم. یک گفتمان گنگ و گیجی از اصلاحطلبی وجود دارد که این مفاهیم هم در نزد همه اصلاحطلبان یکسان معنا پیدا نمیکند. مراد برخی از اصلاحطلبی و مدنیت چیزی است و برخی دیگر، چیزی دیگر. بنابراین باید راجع به این مسئله فکری کرد و در مرحله بعد نیاز به این داریم که گفتمان اصلاحطلبی را افزون بر تدوینش، عصری و نسلی کنیم و در کانتکست تاریخی اکنون خود بنشانیم و مقتضیات دهه چهارم را بر آن بار کنیم، تکمله بزنیم. تقویت کنیم و آن را شاداب کنیم. مفاهیم جدید و روح جدیدی به آن تزریق کنیم و آن را زبان و بیان نسل خود قرار دهیم. دچار سنتگرایی و گذشتهگرایی نشویم. به گذشته نچسبیم. یک سنت اصلاحطلبی سدید لایتغیر از جنس نص نسازیم که برخی دارند میسازند و هاله قدسی دور آن بکشیم.
وی درباره وضعیت تشکیلاتی اصلاح طلبان می گوید: تصور من این است که در این جریان اصلاحطلبی ما ٧٢ ملت داریم. به لحاظ تشکیلاتی هم یک نوع تشکیلات ولنگاری بر فضای اصلاحطلبی حاکم است و تشکیلات منسجمی با کادر مشخص و قوه آمره و اتاق فکر مشخص و استراتژیستهای مشخص که استراتژیها را در سطوح مختلف به اجرا دربیاورند، وجود ندارد. چه اتفاقی میافتد؟ در این شرایط در ساحت اصلاحطلبی یک مجمعالجزایر اصلاحطلبی داریم که در این فضاها، هرکسی بهنوعی تاکتیک خاصی اتخاذ میکند برای اینکه اهداف مرحلهای خود را پوشش دهد. گاهی این تکنیکها و تاکتیکها برای اینکه از سوی یک قوه عاقله یا اتاق فکر مشخصی همگرا نشدند، همدیگر را قطع میکنند و فضای متقاطع و متوازی ایجاد و گاهی هم را خنثی میکنند؛ برای نمونه میبینید اگر ما تاکتیک پیروزی در انتخابات را داریم، باید همگرایی وجود داشته باشد. این نوع همگرایی ایجاد نمیشود مگر اینکه یک نوع سازوارگی و ساماندهی تشکیلاتی مشخص وجود داشته باشد که استراتژی را دیکته کند. در فقدان این مسئله، برخی از اصلاحطلبان تاکتیکی اتخاذ میکنند و اسم آن را میگذارند تاکتیک عقلایی و میروند به سوی ریاست مجلس کنونی تا با او یک بلوک قدرت یا ائتلاف ایجاد کنند تا یک نوع تقسیم قدرت در آینده ایجاد کنند. یا سراغ برخی شخصیتهای اصولگرایی قبلی میروند تا با برجستهکردن آنها و بر تختنشاندن آنها و طواف دور آنها بتوانند به سهمی از کرسیهای مجلس برسند. برخی هم به چهرههای متفاوتی از اصلاحطلبی رجوع میکنند. برخی هم به چهرههای آشنا و مقبول اصلاحطلبی که از گذشته مطرح بودهاند، رجوع میکنند. برخی از رهبری اصلاحات در لایههای زیرین عبور میکنند، اگرچه در ظاهر خود را همگرا نشان میدهند؛ اما در عمل نه. برخی تلاش میکنند ایشان را به شکل دیگری قانع کنند یا برخی در ایشان توقف میکنند. میخواهم بگویم چنین فضایی است که بعدها آشکارتر درباره آن صحبت خواهم کرد. این فضا به نظر من نشاندهنده شکلی از عدمبلوغ است. ما اگر به بلوغ رسیده باشیم، فهم خواهیم کرد که در این شرایط به یک انسجام نهتنها در سطح گفتمان و سطح نظر، بلکه به یک انسجام در سطح تاکتیک و تکنیک و کنش و واکنش نیاز داریم. ما درجمعبودگی، در همگراییمان هست که میتوانیم به قدرتی تبدیل شویم که بتوانیم اهداف مرحلهای را پوشش دهیم. در این واگرایی که از درون خودمان، دگر بجوشد یا گروههای مقابل هم بجوشد یا تاکتیکها همدیگر را خنثی کنند، طبیعی است که از این شکاف ما دیگری عبور خواهد کرد. به لحاظ عقلانی کاملا قابل پیشبینی است.
منبع:تسنیم