تا یک ماه پیش که این کرونا سروکلهاش پیدا نشده بود، اگر کسی از من میپرسید آینده جهان را چگونه میبینی، شاید میگفتم دریغ از این کره خاکی خوشرنگ تک و نادر که در دست دولتمردان عقبافتاده جنگطلب، از دست خواهد رفت.
شاید هم میخندیدم و میگفتم حرفی ندارم جز اینکه هر سال، یک سال سنم زیادتر میشود و زمانم برای وداع کمتر. اما این کرونا خانم همه چیز را به معنای درست و کامل کلمه عوض کرد!
جنگ دوم جهانی بعد از حمله مغول، آتیلا و اعراب، بزرگترین جنگ در تمام عمر جهان بود و شش سال همه اروپا را درنوردید و چندده میلیون آدم را کشت (و اتفاقا من درکش کردم، هرچند در سن کودکی) اما وقتی تمام شد، فقط خاطرهای از آن ماند.
همچنین جنگ عراق و ایران که هشت سال نیمی از ملت دو کشور را درگیر کرد و این همه آثار دلخراش از خود باقی گذاشت، اکنون فقط خاطرهای است و لا غیر!
تا یک ماه پیش اگر رمانی خوانده بودم که در داستان آن، کره سبز- آبی خوشگل ما در چند روز تبدیل به یک گورستان سراسری میشد، البته که حیرت میکردم؛ اما مثل هر داستان غیرواقعی ساعتی بعد آن را از یاد میبردم.
اما اکنون با دیدن صحنههای خالی شهرهای پرجمعیت پکن، نیویورک، پاریس و لندن، آنهم از پشت شیشه تلویزیون یاد فیلم تاریخی «در ساحل»* میافتم که 60 سال پیش دیدم: یک جنگ سراسری (شاید جنگ سوم جهان) همه مردم دنیا و تمام علائم حیات را محو کرده است.
تنها و تنها یک زیردریایی که بهطور اتفاقی در عمق اقیانوس سرگردان است، باقی مانده... اما آنهم نمیداند روی زمین چه خبر است! اگرچه آن فیلم، کار اثرگذاری بود اما فقط توانست خاطرهای باقی بگذارد و فراموش شود.
اما امروز، وضع دیگری است و دنیای ما شاهد چیزی است که هرگز مشابهش نبوده، حتی احتمالش هم از خاطر کسی نگذشته است. دنیایی که میتواند به انتهای خودش برسد! دنیایی که میتواند بی ما و خالی از انسان به گردش خودش ادامه دهد؛
یک آخرالزمان واقعی! یک دگردیسی کامل و پیشبینی نشده.
باور دارم که این نقطه عطفی در اصول و فروع دنیای پساکرونا و پیشاکرونا است. باور دارم که ما دیگر دنیای قبلیمان را نخواهیم دید و آنطور که زندگی میکردیم، زندگی نخواهیم کرد. دیگر ادارات ما در ساختمانهای بلند و کوتاه و دور و نزدیک برپا نخواهند بود.
دیگر بچههای ما به مدرسه و دانشگاهها نخواهند رفت و سر کلاسها حاضر/غایب نخواهند شد.
دیگر، ما مردم جهان، ادیانمان را چنان که میشناختیم نخواهیم شناخت. باور دارم دیگر دولتها- حتی نادانترینشان- همان که در گذشته بودند، نخواهند بود.
باور دارم اساس مناسبات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی، دیگر بر همان پاشنه که میچرخید، نخواهد چرخید.
باور دارم آنها که به علم و خرد بشری، اعتقاد و ایمان نداشتند، و از روی نادانی شیاف روغن بنفشه تجویز میکردند، در خلوت خود به نادانیهای خود خواهند گریست و اعتراف خواهند کرد که جانشان و جان خانوادهشان و جان تمام آحاد بشر مرهون علم پیشرفته پزشکی و خرد چندهزارساله بشریاند.
شاید هنوز عدهای کمسواد و بیخیال پیدا شوند که برای از رو نرفتن و اعاده جایگاه دروغینشان، حرفهای خرافیشان را تکرار کنند و جویای آبروی ازدسترفتهشان باشند؛ اما من یقین دارم اکثر مردم دانا و فرهیخته و هرکه اندک نشانهای از خرد و فراست در وجودش باشد، حتی اگر در گذشته از روی عادت و رسوبات عقیدتی، خرافهای را باور داشته بوده، بالاخره به این باور رسیده باشد که بدون دانش پیشرفته نمیتوانیم زنده بمانیم و جهان امروز ما بیش از همیشه به قدرت وحدت و هماهنگی و مدیریت علمی/ اجتماعی نیاز دارد.بله؛ آرزو کنیم سیاره زیبا و منحصربهفرد ما که در بین میلیاردها کهکشان تنها و منحصر به خودش است، تا میلیونها سال دیگر مردمی آگاه، هوشمند و لایق خود را به دور خوشید حقیقت و دانایی و سعادت بگرداند.
و آرزو کنیم دولتمردان نادان ما این دنیای سبزآبی درخشان و دوستداشتنی را منهدم نکنند.
چراکه او بدون ما هم باقی خواهد بود و به گردش زاینده خود ادامه خواهد.
تصور کنید که اگر حیات همه مردم دنیا به دلیل تصمیمهای غلط حاکمان خودشیفته، با شیوع این ویروس کوچولو و نامرئی به نابودی میکشید، افلاک و کائنات باید دستکم 14 میلیارد سال دیگر صبر میکرد تا آیا موجودی مثل انسان روی این کره گرد و قلنبه پیدا شود یا نشود؟!
* 1959 / استنلی کرامر/ هالیوود
کد خبر:
440472
تاریخ انتشار: 12 فروردین 1399 - 11:49
نورالدین زرینکلک